کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عناب رنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عناب رنگ
لغتنامه دهخدا
عناب رنگ . [ ع ُن ْ نا رَ ](ص مرکب ) هر چیزی که به رنگ عناب بود. سرخ رنگ . (از ناظم الاطباء). دارای رنگی چون رنگ عناب : چو برزد دلاویز چنگی به چنگ چنین قولی از قند عناب رنگ . نظامی .بخون عزیزان فروبرده چنگ سرانگشتها کرده عناب رنگ .سعدی .
-
واژههای مشابه
-
Ziziphus spina-christi, Christ's Thorn Jujube
عناب کنار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گیاهان دارویی] درخت یا درختچۀ همیشهسبز یا خزانکننده به ارتفاع 3 تا 8 متر، خاردار با برگهای متناوب تخممرغی یا بیضوی یا مستطیلی یا گاه گرد و صاف یا با دندانۀ هلالی و گلهای سفید در حاشیه به قطر 4 تا 7 میلیمتر و با میوۀ شفت به قطر 1 تا 20 سانتیمت...
-
طبس عناب
لغتنامه دهخدا
طبس عناب . [ طَ ب َ س ِ ع ُن ْ نا ] (اِخ ) رجوع به طبس فردوس ، طبسان و المعرب ص 229 شود.
-
عناب تر
لغتنامه دهخدا
عناب تر. [ ع ُن ْ نا ب ِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه ازانگشتان محبوب است . (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). || کنایه از لب معشوق باشد.
-
عناب گون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] 'annābgun عنابرنگ؛ بهرنگ عناب؛ سرخرنگ؛ عنابی.
-
عناب و سپستان
فرهنگ گنجواژه
گیاهان داروئی.
-
جستوجو در متن
-
عنابی
لغتنامه دهخدا
عنابی . [ ع ُن ْ نا ] (ص نسبی ) منسوب به عناب که مشهور است . (از اللباب فی تهذیب الانساب ). رنگی است معروف که رنگ سرخ باشد، و به تخفیف نون هم آمده است . (آنندراج ). رنگ سرخ شبیه به رنگ عناب . (ناظم الاطباء). به رنگ عناب . عنابگون . عناب رنگ .
-
عنابگون
لغتنامه دهخدا
عنابگون . [ ع ُن ْ نا ] (ص مرکب )هر چیز که به رنگ عناب باشد. سرخ رنگ . (ناظم الاطباء). بگونه و رنگ چون عناب . مجازاً سرخ رنگ : زآن می عنابگون در قدح آبگون ساقی مهتابگون ترکی حورانژاد. منوچهری .دگر سبزی نروید بر لب جوی که آب چشمها عناب گون است .سعدی .
-
طبرخون
فرهنگ فارسی معین
( طَ بَ ) (اِ.) 1 - عنّاب ، درخت عنّاب . 2 - چوبدستی سرخ رنگ که در ق دیم به هنگام جنگ به دست می گرفتند.
-
تبرخون
فرهنگ فارسی معین
(تَ بَ) (اِ.) 1 - نک عناب . 2 - چوبی سخت و سرخ رنگ که شاطران در دست گیرند.
-
ازدف
لغتنامه دهخدا
ازدف . [ اَ / اِ دَ ] (اِ) میوه ای است سرخ رنگ که نهال آن از زمین شوره روید و آنرا کوژ نیزخوانند. (جهانگیری ). میوه ای است سرخ رنگ و صحرائی و آنرا بعربی زعرور خوانند. (برهان ). میوه ای است سرخ چند عناب کوچکی که کوژ هم گویند. (از فرهنگی خطی ). زعرور. ...
-
سیاه درخت
فرهنگ فارسی معین
(دِ رَ) (اِمر.) 1 - درختچه ای از تیرة عناب ها که برگ هایش در شاخه های جوان متقابل و دندانه دار است . گل هایش خوشه ای و به رنگ زرد مایل به سبز است . میوة این گیاه به بزرگی یک نخود و طعمش تلخ و نامطبوع است . از میوة آن شیره ای به نام شیرة نرپرن می گیرن...
-
عوسج اسود
لغتنامه دهخدا
عوسج اسود. [ ع َ س َ ج ِ اَس ْ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) درختچه ای است از تیره ٔ عناب ها به ارتفاع 3 تا 4 متر، دارای شاخه های بدون خار (بدین وسیله از عناب و نرپرن تمیز داده میشود). این گیاه در غالب نواحی مرطوب و جنگلهای اروپای شمالی و مرکزی و سیبر...