کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عنابی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عنابی
/'annābi/
معنی
بهرنگ عناب؛ قرمز تیره؛ مایل به قهوهای: لباس عنابی پوشیده بود.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عنابی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (ص .) سرخ رنگ .
-
عنابی
لغتنامه دهخدا
عنابی . [ ع ُن ْ نا ] (ص نسبی ) منسوب به عناب که مشهور است . (از اللباب فی تهذیب الانساب ). رنگی است معروف که رنگ سرخ باشد، و به تخفیف نون هم آمده است . (آنندراج ). رنگ سرخ شبیه به رنگ عناب . (ناظم الاطباء). به رنگ عناب . عنابگون . عناب رنگ .
-
عنابی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به عناب) [عربی. فارسی] 'annābi بهرنگ عناب؛ قرمز تیره؛ مایل به قهوهای: لباس عنابی پوشیده بود.
-
عنابی
لهجه و گویش تهرانی
رنگ بین قرمز و بنفش.
-
واژههای مشابه
-
کوچه عنابی ها
لهجه و گویش تهرانی
از محله های تهران
-
جستوجو در متن
-
عناب گون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] 'annābgun عنابرنگ؛ بهرنگ عناب؛ سرخرنگ؛ عنابی.
-
غباریه
لغتنامه دهخدا
غباریه . [ غ ُ ی َ ] (اِ) درختی است کوهی و میوه ٔ آن سرخ رنگ میباشد به مقدار عنابی کوچک و بعضی گویند نام همان میوه است و آن را به عربی عنب الدب خوانند. (برهان ). عنب الدب . (اختیارات بدیعی ) (تحفه ).
-
خر
لهجه و گویش بختیاری
xar 1. خر؛ 2. قسمت محدب قاپ. خر دیزه xar diza:خرِ سیاهرنگ. خر زَردَه xar zarda:خر عنّابى پُررنگ. خر سُووزَه xar sowza:خر سفیدرنگ. خر میشَه xar miša:خر خاکسترىرنگ.
-
گلناری
لغتنامه دهخدا
گلناری . [ گ ُ ] (ص نسبی ) هرآنچه برنگ گلناربود. عنابی رنگ . (ناظم الاطباء). سرخ رنگ : حجله و بزمه ای بزرکاری حجله عودی و بزمه گلناری . نظامی .مرا ز نان جو خویش چهره کاهی به که از شراب حریفان سفله گلناری .امیدی رازی .
-
افرذیتوبولیس
لغتنامه دهخدا
افرذیتوبولیس . [ اُ رُ ] (اِخ ) نام چند شهر قدیمی مصر است : 1- شهری در ساحل چپ رود نیل بوده که آنرا اطفیج نامند. 2- نام شهری در صعید نیل که همان ادفو کنونی باشد. 3- نام شهر دیگری است در صعید که در ترعه در محاذی نیل قرار گرفته و گویند همان عنابی کنونی...
-
کلیجه
لغتنامه دهخدا
کلیجه . [ ک ُج َ / ج ِ ] (اِ) جامه ٔ پنبه دار آجیده کرده . (ناظم الاطباء). جامه ٔ پنبه دار آجیده . کلیچه . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کلیچه شود. || جامه ٔ نیم آستین کوتاه تر از قبا که در روی قبا پوشند. (ناظم الاطباء). قسمی لباس که بر روی دیگر جام...
-
بادام
لغتنامه دهخدا
بادام . (اِخ ) (آب ...) آبی است بنزدیکی محال قبی میتن ، نزدیک شهر کَش ترکستان و در کنار آن مابین قوای امیرتیمور و دشمنان جنگی درگرفته و غلبه باامیرتیمور بوده است : بیکبار مردان میدان پیکار تیغ و خنجر در یکدیگر بسته ابواب کشش و کوشش برگشادند و کنار آب...
-
نظام الدین
لغتنامه دهخدا
نظام الدین . [ ن ِ مُدْ دی ] (اِخ ) محمدبن تاج الدین عمربن مسعود، از آل برهان (بنی مازه ) است که در بخارا امارت و هم ریاست مذهب حنفی داشتند. وی بر اثر اختلافی که با پدر داشت از آنجا فرار کرد و به مرو رفت و ازآنجا به دعوت قمرالدین ملک آموی بدان دیار ع...