کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عنا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عنا
/'anā/
معنی
۱. رنج کشیدن؛ سختی دیدن.
۲. (اسم) مشقت؛ تعب؛ رنج؛ سختی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آزار، رنج، زحمت، عذاب، عنت، محنت، مشقت
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عنا
واژگان مترادف و متضاد
آزار، رنج، زحمت، عذاب، عنت، محنت، مشقت
-
عنا
لغتنامه دهخدا
عنا. [ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پشتکوه باشت و بابوئی بخش گچساران شهرستان بهبهان . سکنه ٔ آن 500 تن . آب آن از چشمه و قنات . محصول آن غلات ، برنج ، کنجد، حبوب و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
عنا
لغتنامه دهخدا
عنا. [ ع َ ] (ع اِ) جانب و ناحیه . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گروهی از قبایل مختلف مردم . (از اقرب الموارد). عِنو. رجوع به عنو شود. ج ، أعناء.
-
عنا
لغتنامه دهخدا
عنا. [ ع َ ] (ع اِ) همان «عناء» در عربی است که در تداول فارسی زبانان غالباًهمزه ٔ آن حذف شود. زحمت . رنج . مشقت . (از ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات ). رجوع به عناء شود : خواهی اندر عنا و شدت زی خواهی اندر امان به نعمت و ناز. رودکی .عشق بر من در عنا ب...
-
عنا
لغتنامه دهخدا
عنا. [ ع َ ] (ع مص ) بندی و اسیر گردیدن . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
عنا
لغتنامه دهخدا
عنا. [ ع َن ْ نا ] (ع حرف جر + ضمیر) (از: عن ، حرف جر + نا، ضمیر متصل ) درباره ٔ ما. از ما.
-
عنا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: عناء] [قدیمی] 'anā ۱. رنج کشیدن؛ سختی دیدن.۲. (اسم) مشقت؛ تعب؛ رنج؛ سختی.
-
واژههای مشابه
-
عَنَّا
فرهنگ واژگان قرآن
از ما
-
عنا کشیدن
لغتنامه دهخدا
عنا کشیدن . [ ع َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) رنج بردن . تحمل زحمت کردن : جور و جفا و رنج و عنا کشیدی . (گلستان ).
-
واژههای همآوا
-
آنا
فرهنگ نامها
(تلفظ: ānā) (ترکی) زن ، مادر ، والده ، مام ؛ زن سالخورده ؛ اساسی ، پایه .
-
آنا
فرهنگ واژههای سره
همان دم، بیکدم، دردم، دریک دم، همان دم، بیدرنگ، دردم، شتابان
-
انا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: اناء، جمع: آنیَة، جمعالجمعِ اَوانِی] [قدیمی] 'enā ظرف؛ آوند.
-
آنا
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] 'ānan ۱. هماندم.۲. بهیکدم؛ در یکلحظه.