کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عمید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
امید
فرهنگ فارسی معین
(اُ مّ) (اِ.) 1 - آرزو. 2 - چشمداشت .
-
امید
لغتنامه دهخدا
امید. [ اُ ] (اِخ ) (دماغه ٔ...) دماغه ٔ امید نیک . قطعه ٔ انتهایی افریقا را از طرف جنوب غربی تشکیل میدهد و از سوی مغرب باقیانوس اطلس و از جنوب به اقیانوس هند و از سمت شمال به رودخانه ٔ ارانژ و از سوی شرق بجبال استورم و رودخانه ٔ کی محدود است . در ای...
-
امید
لغتنامه دهخدا
امید. [ اُ / اُم ْ می ] (اِ) در پهلوی ، اُمِت . در پازند، اُمِذ . (از حاشیه ٔ برهان قاطعچ معین ). آرزو. (حاشیه ٔ برهان قاطع) (ناظم الاطباء).رجاء. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). رجو. رجاوة. مهه . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ...
-
امید
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: ommid طاری: umid طامه ای: omid طرقی: ommid کشه ای: omid نطنزی: omid
-
امید
واژهنامه آزاد
امیدواری
-
امید
واژهنامه آزاد
←در زبان پارسی باستان(پارسی هخامنشی و ماقبل آن):"هومائیتا" یا "هومائیتیا" یا "هومائیتی" متشکل از "هو"(بمعنی خوب، خوش، نیکو)+"مائیتا"(بمعنی اندیشه، نظر، نظرداشت/موجود در نامی کهن دیگر همچون آرمائیتا یا همان آرمیتا که" آر" در آن مخفف از آریا ولی بمفهوم...
-
جستوجو در متن
-
دریاسالا ر
دیکشنری فارسی به عربی
عميد
-
امیرالبحر
دیکشنری فارسی به عربی
عميد
-
عالی ترین افسرنیروی دریایی
دیکشنری فارسی به عربی
عميد
-
سرتیپ
دیکشنری فارسی به عربی
عميد
-
فرمانده تیپ
دیکشنری فارسی به عربی
عميد
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عمید. نام او علی بن محمدبن عمید، مکنّی به ابوالفتح و مشهور به ابن عمید بود. رجوع به ابن عمید (ابوالفتح ...) و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 425 شود
-
افسر فرمانده دریایی
دیکشنری فارسی به عربی
عميد بحري
-
ناخدا
دیکشنری فارسی به عربی
عميد بحري , قائد
-
ابوالفتح
لغتنامه دهخدا
ابوالفتح . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) ابن عمید. رجوع به ابن عمید ابوالفتح شود.