کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عمیدالدین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عمیدالدین
فرهنگ نامها
(تلفظ: amidoddin) (عربی) آن که در دین دارای مقام و منصب بزرگ است .
-
عمیدالدین
لغتنامه دهخدا
عمیدالدین . [ ع َ دُدْ دی ] (اِخ ) اسعد، مکنی به ابونصر. وزیر اتابک سعد زنگی . رجوع به ابونصر (اسعد...) شود.
-
عمیدالدین
لغتنامه دهخدا
عمیدالدین . [ ع َ دُدْ دی ] (اِخ ) عبدالمطلب بن محمدبن علی . رجوع به عمیدی شود.
-
جستوجو در متن
-
اسعد
لغتنامه دهخدا
اسعد. [ اَ ع َ ] (اِخ ) عمیدالدین . رجوع به ابونصر اسعد عمیدالدین و دستورالوزراء ص 237 شود.
-
اسعد
لغتنامه دهخدا
اسعد. [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابونصر. رجوع به ابونصر اسعد عمیدالدین شود.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عمیدالدین مختار، ملقّب به شمس الدین و مکنّی به ابوالقاسم . رجوع به علی مختار شود.
-
علی مختار
لغتنامه دهخدا
علی مختار. [ ع َ ی ِ م ُ ] (اِخ ) ابن عمیدالدین مختار. ملقب به شمس الدین ومکنی به ابوالقاسم . متولد در سال 536 هَ . ق . وی شاعر بود و در کوفه نقابت طالبیان را عهده دار بود سپس الناصر او را به بغداد احضار کرد و نقابت طالبیان رادر آنجا به عهده ٔ وی گذا...
-
عماد قزوینی
لغتنامه دهخدا
عماد قزوینی . [ ع ِ دِ ق َ زْ ] (اِخ ) زکریابن محمود (یا محمد)بن محمود انصاری قاضی قزوینی ، مکنی به ابویحیی یا ابوعبداﷲ و ملقب به جمال الدین و عمادالدین یا عمیدالدین و مشهور به عماد قزوینی . از ادبا و فقهای قرن هفتم هَ . ق . رجوع به قزوینی (زکریابن م...
-
عمادالدین قزوینی
لغتنامه دهخدا
عمادالدین قزوینی . [ع ِ دُدْ دی ن ِ ق َزْ ] (اِخ ) زکریابن محمود (یا محمد)بن محمود انصاری قاضی قزوینی ، مکنی به ابویحیی یا ابوعبداﷲ و ملقب به جمال الدین و عمادالدین یا عمیدالدین و مشهور به عماد قزوینی . از ادبا و فقهای قرن هفتم هَ . ق . رجوع به قزوین...
-
عمادالدین
لغتنامه دهخدا
عمادالدین . [ ع ِ دُدْ دی ] (اِخ ) زکریابن محمود (یا محمد)بن محمود انصاری قاضی قزوینی ، مکنی به ابویحیی یا ابوعبداﷲ و ملقب به جمال الدین و عمادالدین یا عمیدالدین و مشهور به عماد قزوینی . از ادبا و فقهای قرن هفتم هَ . ق . رجوع به قزوینی (زکریابن محمود...
-
رکن الدین
لغتنامه دهخدا
رکن الدین . [ رُ نُدْدی ] (اِخ ) صلاح کرمانی . وزیر اتابک مظفرالدین ابوشجاع سعدبن زنگی (متوفای 623 هَ . ق .) که بعد او را عزل کرد و عمیدالدین ابونصر اسعد را بجای وی برگزید. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 صص 561 - 562) : اگر بر هر سر کویی نشیند چون تو بت ر...
-
صلاح کرمانی
لغتنامه دهخدا
صلاح کرمانی . [ ص َ ح ِ ک ِ ] (اِخ ) ملقب به رکن الدین ، وزیر اتابک مظفرالدین ابوشجاع سعدبن زنگی . خوندمیر در حبیب السیر جزء چهارم از جلد دوم ص 201 نام او را صالح ذکرکرده و همو در دستورالوزراء ص 237 چاپ تهران گوید: رکن الدین صلاح کرمانی در اوایل اوقا...
-
اسکیوان
لغتنامه دهخدا
اسکیوان . [ ] (اِخ ) خوندمیر در دستورالوزراء (ص 237) گوید: «...عمیدالدین اسعد را بمراسلات و مفاوضات نسبت بملازمان خوارزمشاه متهم گردانید و با پسرش تاج الدین محمد در قلعه ٔ اسکیوان بند فرمود». و اسکیوان مصحف «اشکنوان » است و خواجه اسعد مزبور در زندان ...
-
ابونصر
لغتنامه دهخدا
ابونصر. [ اَ ن َ] (اِخ ) اسعد. عمیدالدین وزیر اتابک سعد زنگی . خوندمیر در دستورالوزراء آرد که : او به وفور علم و فضیلت و جود و سخاوت و جودت ذهن و طبیعت موصوف و معروف بود و گاهی بنظم ابیات آبدار و اشعار لطافت شعار قیام واقدام مینمود. در روضةالصفا مسطو...