کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عمو زاده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عمو زاده
دیکشنری فارسی به عربی
الماني
-
واژههای مشابه
-
عمو زنجیرباف
فرهنگ فارسی معین
(عَ زَ) (اِمر.) بازی جمعی کودکانه که در آن بازیکنان دست یکدیگر را می گیرند و با گفتن جمله هایی به دور یکی از بچه ها که در وسط نشسته می چرخند و همین طور همه به نوبت در وسط حلقه ای که تشکیل داده می نشینند.
-
زن عمو
دیکشنری فارسی به عربی
عمة
-
خان عمو
لهجه و گویش تهرانی
عموی بزرگتر یا محترم
-
عمو قُلی
لهجه و گویش تهرانی
دهاتی
-
عمو نوروز
لهجه و گویش تهرانی
شخصیت فرضی نوروز و سال نو،مثل بابا نوئل
-
عمو یادگار
لهجه و گویش تهرانی
شخصیتی فرضی:نه بدار و نه ببار اسمشو بذار (). عمو یادگار،خوابی یا بیدار
-
پسرعمو یا دختر عمو
دیکشنری فارسی به عربی
ابن العم
-
عمو و دائی
فرهنگ گنجواژه
خویشاوندان مرد.
-
عمو زنجیر باف
لهجه و گویش تهرانی
از بازی های بچه ها
-
خان دائی، خان عمو، خانداداش
لهجه و گویش تهرانی
دایی/عمو/داداش بزرگتر یا محترم
-
واژههای همآوا
-
عموزاده
لغتنامه دهخدا
عموزاده . [ ع َ دَ / دِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) پسرعم . عم قزی . دخترعم . عم زاده . رجوع به عم زاده شود.