کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عمود منصف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عمود منصف
واژهنامه آزاد
راست میانه. خَدی است که بر یک پاره خَد راست است و آنرا به دو نیم می کند.
-
واژههای مشابه
-
athwart hawse
زنجیرگاهعمود
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] موقعیت شناوری که عمود بر زنجیرگاه شناورِ درلنگرِ دیگر قرار دارد
-
عمود سوادمه
لغتنامه دهخدا
عمود سوادمه . [ ع َ دُ س ُ م َ ] (اِخ ) کوهی است به مغرب نیک دراز. (منتهی الارب ). طولانی ترین کوه است در مغرب . (از تاج العروس ). طولانی ترین کوه است در بلاد عرب و بدان مثل زنند. (از معجم البلدان ).
-
عمود صبح
لغتنامه دهخدا
عمود صبح . [ ع َ دِ ص ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از روشنی صبح صادق است . (آنندراج ). رجوع به عمود شود : کرد آفتاب خطبه ٔ عیدی به نام اوزآن از عمود صبح نهادند منبرش . خاقانی .گویی شبی به خنجر روز و عمود صبح بینیم پای مرگ ز جای اندرآمده . خاقان...
-
عمود غریفة
لغتنامه دهخدا
عمود غریفة. [ ع َ دُ غ َرْ / غ ِرْ ی َ ف َ ] (اِخ )کوهی است . (منتهی الارب ). کوهی است در سرزمین غنی بن یعصر. (از تاج العروس ). رجوع به معجم البلدان شود.
-
بنه عمود
لغتنامه دهخدا
بنه عمود. [ ب ُ ن َ ع َ ] (اِخ ) دهی ازدهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان شوشتر است . دارای 150 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
خط عمود
لغتنامه دهخدا
خط عمود. [ خ َطْ طِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خط مستقیمی که با خط مستقیم دیگر یا صفحه ای مستوی زاویه ٔ قائمه می سازد. (ناظم الاطباء).
-
عمود فقري
دیکشنری عربی به فارسی
تيره ء پشت , ستون فقرات , پشت , استقامت , استواري , استحکام , تيره پشت , مهره هاي پشت , تيغ يا برامدگي هاي بدن موجوداتي مثل جوجه تيغي
-
عمود الدرابزين
دیکشنری عربی به فارسی
ستون کوچک گچ بري شده , ستون نرده
-
عمود الحدبات
دیکشنری عربی به فارسی
ميله اي که بچرخ دنده متصل مي شود , محور بادامک
-
جستوجو در متن
-
مکان
لغتنامه دهخدا
مکان . [ م َ ] (ع اِ) جای . (ترجمان القرآن ). جایگاه . ج ، امکنة. (مهذب الاسماء). جایگاه . جای . مکانة. ج ، امکنة و اماکن . (منتهی الارب ). جای بودن . صیغه ٔ اسم ظرف است مشتق از کَون که به معنی بودن است و به معنی مطلق جا مستعمل . (غیاث ). موضع بودن چ...
-
طیفوری
لغتنامه دهخدا
طیفوری . [ طَ ] (اِخ ) مردی طبیب بود. حنین بن اسحاق چندین کتاب از وی در فن پزشکی یاد و نقل کرده . از پیشوایان پزشکان و فاضلی در فن خویش حاذق بود و عبداﷲ نام داشت . وی جدّ اسرائیل بن زکریا الطیفوری است که طبیب فتح بن خاقان بود و چون عبداﷲ پزشک مخصوص ط...
-
کلاه
لغتنامه دهخدا
کلاه . [ ک ُ ] (اِ) چیزی که از پوست و پارچه ٔ زربفت و غیره دوزند و برسرگذارند. (برهان ) (آنندراج ). سربند و هرچیزی که از پارچه و پوست و نمد و زربفت و تیرمه و جز آن سازند و جهت پوشش برسرگذارند. (ناظم الاطباء). وجه اشتقاق آن بدرستی معلوم نیست . در کردی...