کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عملی ساختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عملی ساختن
لغتنامه دهخدا
عملی ساختن . [ ع َ م َ ت َ ] (مص مرکب ) به انجام رساندن . به عمل درآوردن . امری را قابل عمل کردن .
-
واژههای مشابه
-
عملي
دیکشنری عربی به فارسی
شدني , عملي , امکان پذير , ميسر , ممکن , محتمل , عمل کردني , قابل علا ج و درمان , قابل اجرا , صورت پذير , عبور کردني , کابردي , بکار خور , اهل عمل , کارکن , قابل اعمال , کار کردني
-
عَمَلِي
فرهنگ واژگان قرآن
عمل من- کارمن
-
کافور عملی
لغتنامه دهخدا
کافور عملی . [ رِ ع َ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی از کافور است و آن چوبی است که میجوشانند و از آن برمی آورند. رجوع به کافور شود.
-
active learning 1, action learning
یادگیری عملی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] یادگیری درضمن انجام فعالانۀ یک تکلیف یا عملیات شناختی
-
practical anatomy
کالبدشناسی عملی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم تشریحی] شاخهای از کالبدشناسی که با تشریح جسد یا با استفاده از ابزارهای کمکآموزشی به بررسی ساختار بدن میپردازد
-
operating speed 2
سرعت عملی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] بیشترین سرعت رانندگی در طول مسیر، بدون احتساب توقفها، درصورتیکه از سرعت طرح فراتر نرود
-
practical manual, quick reference manual, QRM, quick reference handbook, QRH
راهنمای عملی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی، حملونقل هوایی، علوم نظامی] نسخۀ فشردۀ راهنمای عملیات مورداستفادۀ کارکنان برای انجام امور عملیاتی خط مقدم شامل اطلاعات گلچینشدۀ مرجع و سیاستها و روالها و تصاویر و حافظهیارها (memory aids) و بازبینهها و سایر موارد ضروری که بهعنوا...
-
practical capacity
ظرفیت عملی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] حداکثر تعداد خودروی که در مدت یک ساعت از نقطهای عبور کند و در جریان تردد تأخیر و ناامنی ایجاد ننماید
-
عملی شدن
لغتنامه دهخدا
عملی شدن . [ ع َ م َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) به انجام رسیدن . انجام شدن . قابل این شود که به عمل درآید.
-
عملی کردن
لغتنامه دهخدا
عملی کردن . [ ع َ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بعمل درآوردن . قابل انجام یافتن کردن .
-
بی عملی
لغتنامه دهخدا
بی عملی . [ ع َ م َ ] (حامص مرکب ) عمل نکردن . به گفتار عمل نکردن . کردار نداشتن : نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس ملالت علما هم ز علم بی عمل است . حافظ.و رجوع به علم و رجوع به عمل شود.
-
خوش عملی
لغتنامه دهخدا
خوش عملی . [ خوَش ْ / خُش ْ ع َ م َ ] (حامص مرکب ) خوب رفتاری . خوب کرداری . خوش کرداری . خوش رفتاری .
-
غير عملي
دیکشنری عربی به فارسی
غير عملي , نشدني