کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عملگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عملگی
/'amalegi/
معنی
عمله بودن؛ شغل و عمل کارگر ساختمان.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
فعلگی، کارگری
فعل
بن گذشته: عملگی کرد
بن حال: عملگی کن
دیکشنری
peonage
-
جستوجوی دقیق
-
عملگی
واژگان مترادف و متضاد
فعلگی، کارگری
-
عملگی
فرهنگ فارسی معین
(عَ مَ لِ) [ ع - فا. ] (حامص .) کارگری .
-
عملگی
لغتنامه دهخدا
عملگی . [ ع َ م َ ل َ / ل ِ ] (حامص ) فعلگی و شغل و پیشه ٔ عمله . (ناظم الاطباء). عمله بودن . کارگر بودن . فعله بودن . رجوع به عمله شود.
-
عملگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] 'amalegi عمله بودن؛ شغل و عمل کارگر ساختمان.
-
جستوجو در متن
-
کارگری
واژگان مترادف و متضاد
عملگی، فعلگی
-
فَلَه گرى
لهجه و گویش بختیاری
fala-gari عملگى، کارگرى.
-
فعلگی
واژگان مترادف و متضاد
عملگی، کارگری، مزدوری
-
شهوت رانی
واژهنامه آزاد
(پهلوی) ورنگی (یخوانید چون عملگی).
-
شهوترانی
واژهنامه آزاد
(پهلوی) ورنگی (بخوانید چون عملگی).
-
فعلگی
لغتنامه دهخدا
فعلگی . [ ف َ ع َ ل َ /ل ِ ] (حامص ) عمل فعله . عملگی . (یادداشت مؤلف ). کارگری . فعله بودن . مزدوری . || کارگری بدون اجرت و مزد. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به فعله شود.
-
گیر
لغتنامه دهخدا
گیر. (اِخ ) دهی است از دهستان کوهپایه بخش آبیک شهرستان قزوین . واقع در 47هزارگزی شمال باختر آبیک و 34هزارگزی راه عمومی . محلی کوهستانی و هوای آن سردسیر و سکنه ٔ آن 122 تن است . آب آن از چشمه سار تأمین میشود. محصول آن غلات دیمی ، پنبه ، بنشن و گردو و...
-
گاوده
لغتنامه دهخدا
گاوده . [ دِ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان اختر پشت کوه بخش فیروزکوه شهرستان دماوند، واقع در 26هزارگزی جنوب خاور فیروزکوه و 10هزارگزی راه آهن . کوهستانی سردسیر، دارای 200 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات ، بنشن ، گردو، شغل زراعت است . مردها در ...
-
کار گل
لغتنامه دهخدا
کار گل . [ رِ گ ِ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عملگی . فعلگی . زمین کندن و شخم زنی و گل مالی و نظائر آن : و در همه ٔ ممالک کسی را نگذاشت که به معیشت و عمارت ضیاع خود مشغول شوند الا همه برای او بقلعه ها و قصرها و خندقها زدن و کار گل کردن گرفتار بودند. (ت...
-
قبادبزن
لغتنامه دهخدا
قبادبزن . [ ق ُ ب ِ زَ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان قهستان بخش کهک شهرستان قم . در 5000 گزی جنوب کهک ، جنوب راه قم - اصفهان واقع و موقع جغرافیایی آن کوهستانی و سردسیر است . سکنه 650 تن . آب آن از قنات و محصول آن غلات ، پنبه ، قیسی و بادام و شغل اهالی زراع...