کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عملي پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عملي
معنی
شدني , عملي , امکان پذير , ميسر , ممکن , محتمل , عمل کردني , قابل علا ج و درمان , قابل اجرا , صورت پذير , عبور کردني , کابردي , بکار خور , اهل عمل , کارکن , قابل اعمال , کار کردني
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عملي
دیکشنری عربی به فارسی
شدني , عملي , امکان پذير , ميسر , ممکن , محتمل , عمل کردني , قابل علا ج و درمان , قابل اجرا , صورت پذير , عبور کردني , کابردي , بکار خور , اهل عمل , کارکن , قابل اعمال , کار کردني
-
واژههای مشابه
-
عملی
واژگان مترادف و متضاد
۱. شدنی، ممکن، میسر ۲. تریاکی، وافوری ۳. مصنوعی ≠ نظری
-
عملی
فرهنگ فارسی معین
(عَ مَ) [ ع . ] (ص نسب .) 1 - آن چه که به مرحلة عمل درمی آید. 2 - شدنی ، قابل اجرا. 3 - (عا.) معتاد.
-
عملی
لغتنامه دهخدا
عملی . [ ع َ لا ] (اِخ ) نام جایگاهی است . و ابن درید در جمهرة آن را به فتح عین و میم ضبط کرده است . (از معجم البلدان ). در منتهی الارب نیز به فتح اول و دوم (عَمَلی ̍) آمده است .
-
عملی
لغتنامه دهخدا
عملی . [ ع َ م َ ] (ص نسبی ) منسوب به عمل . رجوع به عمل شود. آنچه که به مرحله ٔ عمل درمی آید.(فرهنگ فارسی معین ). || آنچه که بعمل وابسته باشد، مقابل نظری و علمی . (فرهنگ فارسی معین ) (از ناظم الاطباء). هر کرداری که از روی قصد از حیوان ناشی شود، و این...
-
عملی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به عمل) [عربی. فارسی] 'amali ۱. [مقابلِ نظری و علمی] آنچه به مرحلۀ عمل درآید یا وابسته به عمل باشد.۲. [عامیانه، مجاز] معتاد به مواد مخدر؛ تریاکی.
-
عَمَلِي
فرهنگ واژگان قرآن
عمل من- کارمن
-
عملی
دیکشنری فارسی به عربی
تطبيقي , عملي , مشارک
-
عملی
لهجه و گویش تهرانی
تریاکی،معتاد
-
عملی
واژهنامه آزاد
(پیشنهاد کاربران) ورزال.
-
کافور عملی
لغتنامه دهخدا
کافور عملی . [ رِ ع َ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی از کافور است و آن چوبی است که میجوشانند و از آن برمی آورند. رجوع به کافور شود.
-
active learning 1, action learning
یادگیری عملی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] یادگیری درضمن انجام فعالانۀ یک تکلیف یا عملیات شناختی
-
practical anatomy
کالبدشناسی عملی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم تشریحی] شاخهای از کالبدشناسی که با تشریح جسد یا با استفاده از ابزارهای کمکآموزشی به بررسی ساختار بدن میپردازد
-
operating speed 2
سرعت عملی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] بیشترین سرعت رانندگی در طول مسیر، بدون احتساب توقفها، درصورتیکه از سرعت طرح فراتر نرود