کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عمله تیمور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عمله تیمور
لغتنامه دهخدا
عمله تیمور. [ ع َ م َ ل َ / ل ِ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حسین آباد بخش شوشتر شهرستان دزفول . 700 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه ٔ کرخه و محصول آن غلات ، برنج و کنجد است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
واژههای مشابه
-
عملة
لغتنامه دهخدا
عملة. [ ع َ ل َ ] (ع اِمص ) دغلی . ناراستی یا دزدی .(منتهی الارب ). سرقت یا خیانت . (از اقرب الموارد).
-
عملة
لغتنامه دهخدا
عملة. [ ع َ م َ ل َ ] (ع ص ، اِ) عمله . ج ِ عامل . کارگران . رجوع به عامل شود : و او را [ دیه قردین ] قردین از برای او نام نهادند که ملک کیخسرو عمله و بنایان خود را روزی گفت گردید این . (تاریخ قم ص 81).- عمله ٔ خلوت ؛ کنیزان و زنان حرم .- عمله ٔ طبع...
-
عملة
لغتنامه دهخدا
عملة. [ ع َ م ِ ل َ ] (ع اِ) کار. || کرده شده ، هرچه باشد. (منتهی الارب ). آنچه کرده شده . (از اقرب الموارد). || (ص ) ناقة عملة؛شتر ماده ٔ بین العماله ٔ هوشیار. (منتهی الارب ). ماده شتر که نجابتش آشکار و زیرک باشد. (از اقرب الموارد).شتر زیرک که آشکار...
-
عملة
لغتنامه دهخدا
عملة. [ ع َم ْ م َ ل َ ] (اِخ ) نام جایگاهی است که در شعر نابغه ٔ ذبیانی آمده ، و زمخشری آن را بضم اول ضبط کرده است . (ازمعجم البلدان ). شهری است در شام . (از تاج العروس ). در منتهی الارب به تشدید لام (عَمَلّة) ضبط شده است .
-
عملة
لغتنامه دهخدا
عملة. [ ع ِ ل َ ] (ع اِ) کرده شده ، هرچه باشد. (منتهی الارب ). آنچه کرده شده است . (از اقرب الموارد). || هیئت کار کردن . (منتهی الارب ). هیئت عمل . (از اقرب الموارد). || بدی و فساد دلی . (منتهی الارب ). باطن شخص در بدی و شر. (از اقرب الموارد). || مزد...
-
عملة
لغتنامه دهخدا
عملة. [ ع ُ ل َ ] (ع اِ) مزد کارکن . (منتهی الارب ). مزد کار و عمل . (از اقرب الموارد). عِملة. رجوع به عِملة شود.
-
عملة
دیکشنری عربی به فارسی
ضربه سکه , مسکوکات , ابداع واژه , پول رايج , رواج , انتشار
-
عَمَلِهِ
فرهنگ واژگان قرآن
عملش- کارش
-
عملة معدنية
دیکشنری عربی به فارسی
سکه , سکه زدن , اختراع وابداع کردن
-
عمله طرب
لهجه و گویش تهرانی
مطرب
-
عمله و اکره
فرهنگ فارسی معین
( ~ُ اَ کَ رِ) (اِمر.) (عا.) کارگزاران کسی یا جایی ، کارگران .
-
عمله و اَکَره
فرهنگ گنجواژه
کارگران.
-
عمله و بنا
فرهنگ گنجواژه
کارگران ساختمانی.