کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عمله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عمله
/'amale/
معنی
۱. = عامل
۲. کارگر ساختمان. Δ در فارسی بهصورت مفرد استعمال میشود.
۳. [قدیمی] کارکنان؛ کارگران.
〈 عملهٴ طرب: [قدیمی] مطربان؛ خوانندگان و نوازندگان.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
فعله، کارگر، مزدور
برابر فارسی
کارگر
دیکشنری
coolie, laborer, navvy, worker, workingman
-
جستوجوی دقیق
-
عمله
واژگان مترادف و متضاد
فعله، کارگر، مزدور
-
عمله
فرهنگ واژههای سره
کارگر
-
عمله
فرهنگ فارسی معین
(عَ مَ لِ) [ ع . عملة ] (اِ. ص .) 1 - ج . عامل . 2 - در فارسی به معنی کارگر، مزدبگیر.
-
عمله
لغتنامه دهخدا
عمله . [ ع َ م َ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان دربند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه . 360 تن سکنه دارد. آب آن از چم لوخ و محصول آن غلات ، حبوب ، چغندر قند، توتون و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
-
عمله
لغتنامه دهخدا
عمله . [ ع َ م َ ل َ ] (اِخ )نام تیره ای است از بهمنی از شعبه ٔ لیراوی ، از ایلات کوه گیلویه ٔ فارس . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 89).
-
عمله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عملَة، جمعِ عامل] 'amale ۱. = عامل۲. کارگر ساختمان. Δ در فارسی بهصورت مفرد استعمال میشود.۳. [قدیمی] کارکنان؛ کارگران.〈 عملهٴ طرب: [قدیمی] مطربان؛ خوانندگان و نوازندگان.
-
عمله
دیکشنری فارسی به عربی
عامل , عمل
-
عمله
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: amela / feɂla طاری: amala / faɂla طامه ای: amala طرقی: amala / fa:la کشه ای: amala نطنزی: amala
-
واژههای مشابه
-
عملة
لغتنامه دهخدا
عملة. [ ع َ ل َ ] (ع اِمص ) دغلی . ناراستی یا دزدی .(منتهی الارب ). سرقت یا خیانت . (از اقرب الموارد).
-
عملة
لغتنامه دهخدا
عملة. [ ع َ م َ ل َ ] (ع ص ، اِ) عمله . ج ِ عامل . کارگران . رجوع به عامل شود : و او را [ دیه قردین ] قردین از برای او نام نهادند که ملک کیخسرو عمله و بنایان خود را روزی گفت گردید این . (تاریخ قم ص 81).- عمله ٔ خلوت ؛ کنیزان و زنان حرم .- عمله ٔ طبع...
-
عملة
لغتنامه دهخدا
عملة. [ ع َ م ِ ل َ ] (ع اِ) کار. || کرده شده ، هرچه باشد. (منتهی الارب ). آنچه کرده شده . (از اقرب الموارد). || (ص ) ناقة عملة؛شتر ماده ٔ بین العماله ٔ هوشیار. (منتهی الارب ). ماده شتر که نجابتش آشکار و زیرک باشد. (از اقرب الموارد).شتر زیرک که آشکار...
-
عملة
لغتنامه دهخدا
عملة. [ ع َم ْ م َ ل َ ] (اِخ ) نام جایگاهی است که در شعر نابغه ٔ ذبیانی آمده ، و زمخشری آن را بضم اول ضبط کرده است . (ازمعجم البلدان ). شهری است در شام . (از تاج العروس ). در منتهی الارب به تشدید لام (عَمَلّة) ضبط شده است .
-
عملة
لغتنامه دهخدا
عملة. [ ع ِ ل َ ] (ع اِ) کرده شده ، هرچه باشد. (منتهی الارب ). آنچه کرده شده است . (از اقرب الموارد). || هیئت کار کردن . (منتهی الارب ). هیئت عمل . (از اقرب الموارد). || بدی و فساد دلی . (منتهی الارب ). باطن شخص در بدی و شر. (از اقرب الموارد). || مزد...
-
عملة
لغتنامه دهخدا
عملة. [ ع ُ ل َ ] (ع اِ) مزد کارکن . (منتهی الارب ). مزد کار و عمل . (از اقرب الموارد). عِملة. رجوع به عِملة شود.