کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عمری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عمری
/'omrā/
معنی
حق انتفاع که کسی برای دیگری برقرار میکند بهمدت طول عمر خود یا عمر طرف؛ آنچه کسی به دیگری میدهد که در طول عمر خود از آن بهرهبرداری کند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عمری
فرهنگ فارسی معین
(عُ) [ ع . ] (اِ.) آن چه که شخصی برای دیگری قرار می دهد در مدت طول عمر خود یا طول عمر طرف ، نوعی حق انتفاع است به موجب عقدی از طرف مالک برای تمام مدت عمر یکی از طرفین معامله یا شخص ثابت .
-
عمری
لغتنامه دهخدا
عمری . [ ع َ ری ی ] (ع اِ) قسمی از خرما. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
عمری
لغتنامه دهخدا
عمری . [ ع ُ ] (ق ) (با یاء نکره ) یک عمر. مدت زندگانی . مدت درازی از زمان . (ناظم الاطباء). زمانی برابر یک دوره ٔ زندگی کسی .
-
عمری
لغتنامه دهخدا
عمری . [ ع ُ ری ی ] (ع ص نسبی ، اِ) آن را منسوب به عُمر دانند، چنانکه عمری الشجر بمعنی درخت دیرینه و قدیمی باشد. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || درخت کنار که بر نهر رسته باشد. (منتهی الارب ).
-
عمری
لغتنامه دهخدا
عمری . [ ع ُ م َ ] (اِخ ) علی بن محمد. رجوع به علی شیرازی شود.
-
عمری
لغتنامه دهخدا
عمری . [ ع ُ م َ ] (اِخ ) علی بن مراد. رجوع به به علی عمری (ابن مرادبن ...) شود.
-
عمری
لغتنامه دهخدا
عمری . [ ع ُ م َ ] (اِخ ) قاضی تکریت .او راست : کتاب السبع الجاهلیات بغریبها و کتاب تفسیر مقصوره ٔ ابی بکربن درید. (از الفهرست ابن الندیم ).
-
عمری
لغتنامه دهخدا
عمری . [ ع ُ م َ ] (اِخ ) مکنی به ابوحفص . رجوع به ابوحفص (عمری ...) شود.
-
عمری
لغتنامه دهخدا
عمری . [ ع ُ م َ ] (اِخ )علی بن علی . رجوع به علی عمری (ابن علی بن ...) شود.
-
عمری
لغتنامه دهخدا
عمری . [ ع ُ م َ ] (ص نسبی ) منسوب به عمربن خطاب . و در تداول عوام فارسی زبانان ، بر یک تن از اهل سنت اطلاق میشود. سنی . چهاریاری .
-
عمری
لغتنامه دهخدا
عمری . [ع ُ را ] (ع اِ) چیزی که با شخص در مدت زندگی همراه باشد. (ناظم الاطباء). آنچه برای تو، در طول مدت عمر او یا عمر تو، قرار داده شود، چنانکه گویند: أعمرته الدار العمری ؛ یعنی خانه را تا سر آمدن مدت عمرم یاعمرش ، در اختیار او گذاردم . (از اقرب ال...
-
عمری
لغتنامه دهخدا
عمری . [ع ُ م َ ] (اِخ ) علی بن محمد. رجوع به علی شجری شود.
-
عمری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (فقه، حقوق) 'omrā حق انتفاع که کسی برای دیگری برقرار میکند بهمدت طول عمر خود یا عمر طرف؛ آنچه کسی به دیگری میدهد که در طول عمر خود از آن بهرهبرداری کند.
-
واژههای مشابه
-
علی عمری
لغتنامه دهخدا
علی عمری . [ ع َ ی ِ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن مرادبن عثمان بن علی بن قاسم عمری موصلی شافعی . وی ادیب بود و در سال 1147 هَ . ق . متولد شد و در 1192 هَ . ق . درگذشت و در اسکدار دفن گردید. او راست : 1- دو کتاب که محتوی در حدود سی علم است . 2- کتابی د...