کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عمرو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عمرو
لغتنامه دهخدا
عمرو. [ ع َم ْرْ ] (اِخ ) ابن أیهَم بن افلت . رجوع به عمرو تغلبی شود.
-
عمرو
لغتنامه دهخدا
عمرو. [ ع َم ْرْ ] (اِخ ) ابن ابرهة ذی المنار. از تبابعه ٔ یمن . و از آنجا که او مردی ظالم و ستمگر بود به ذوالاذعار ملقب گشت . رجوع به ذوالاذعار و مآخذ ذیل شود: الاعلام زرکلی ج 5 ص 236. التیجان ص 133. تاج العروس ج 5 ص 225. ابن خلدون ج 2 ص 51. السبائک...
-
عمرو
لغتنامه دهخدا
عمرو. [ ع َم ْرْ ] (اِخ ) ابن ابی جندب . رجوع به ابوعطیه ٔ وداعی شود.
-
عمرو
لغتنامه دهخدا
عمرو. [ ع َم ْرْ ] (اِخ ) ابن ابی حکیم . رجوع به ابوسعید شود.
-
عمرو
لغتنامه دهخدا
عمرو. [ ع َم ْرْ ] (اِخ ) ابن ابی سلمة. پسر ام سلمه بود قبل از تزویج با رسول اکرم (ص ). رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 426 شود.
-
عمرو
لغتنامه دهخدا
عمرو. [ ع َم ْرْ ] (اِخ ) ابن احمربن عمرد. رجوع به عمرو باهلی شود.
-
عمرو
لغتنامه دهخدا
عمرو. [ ع َم ْرْ ] (اِخ ) ابن اخطب . رجوع به ابوزید شود.
-
عمرو
لغتنامه دهخدا
عمرو. [ ع َم ْرْ ] (اِخ ) ابن ازدبن غوث . از کهلان ، از قحطانیة. جدی است جاهلی . و برخی فرزندان او در عمان و برخی در حجاز ساکن گشتند. (از اعلام زرکلی از جمهرةالانساب ص 354، و نهایةالارب ص 302، و السبائک ص 60).
-
عمرو
لغتنامه دهخدا
عمرو. [ ع َم ْرْ ] (اِخ ) ابن ازهر. رجوع به ابوعثمان شود.
-
عمرو
لغتنامه دهخدا
عمرو. [ ع َم ْرْ ] (اِخ ) ابن اسد. از خزیمة، از عدنان . جدی است جاهلی . و گویند که وی اولین کسی از عرب بود که آهن را مورد استفاده قرار داد. (از الاعلام زرکلی از السبائک ص 58،و نهایةالارب ص 301، و القاموس ، ذیل ماده ٔ «سمک »).
-
عمرو
لغتنامه دهخدا
عمرو. [ ع َم ْرْ ] (اِخ ) ابن امری ءالقیس بن عمرو. رجوع به عمرو لخمی شود.
-
عمرو
لغتنامه دهخدا
عمرو. [ ع َم ْرْ ] (اِخ ) ابن امیةبن خویلد. رجوع به عمرو ضمری شود.
-
عمرو
لغتنامه دهخدا
عمرو. [ ع َم ْرْ ] (اِخ ) ابن ایوب . رجوع به ابوعبداﷲ شود.
-
عمرو
لغتنامه دهخدا
عمرو. [ ع َم ْرْ ] (اِخ ) ابن بحربن محبوب مشهور به جاحظ. رجوع به جاحظ شود.
-
عمرو
لغتنامه دهخدا
عمرو. [ ع َم ْرْ ] (اِخ ) ابن بشر حارثی . رجوع به ابوالرداد شود.