کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عمرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
عمره
فرهنگ فارسی معین
(عُ مْ رِ) [ ع . عمرة ] (اِ.) از اقسام حج که اعمال آن کمتر از حج تمتع می باشد.
-
عمره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عمرَة] (فقه) 'omre نوعی حج که اعمال آن کمتر از حج تمتع یا حج اکبر و عبارت از احرام، طواف، و سعی بین صفا و مروه است؛ حج اصغر.
-
عُمْرَةَ
فرهنگ واژگان قرآن
زيارت خانه خدا (عمرة هم به معناي عمارت ميآيد ، و هم به معناي زيارت خانه خدا ، حال اگر اين کلمه با کلمه خانه خدا استعمال شود ، ديگر معناي اول که مساله عمارت باشد به ذهن نميرسد )
-
عُمُرِهِ
فرهنگ واژگان قرآن
عمرش
-
طواف عمره
لغتنامه دهخدا
طواف عمره . [ طَ ف ِ ع ُ رَ / رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گرد خانه ٔ کعبه گشتن هفت بار است بشرایط مخصوص و آن یکی از اعمال عمره است . رجوع به حج و عمره و طواف شود.
-
عمره ٔ جمحیة
لغتنامه دهخدا
عمره ٔ جمحیة. [ ع َ رَ ی ِ ج ُ م َ حی ی َ ] (اِخ ) از شاعران رسا و توانای عرب بود. و او را با ابودهبل قصه ای است که در اغانی آمده . رجوع به الاغانی و اعلام النساء شود.
-
حج عمره
لغتنامه دهخدا
حج عمره . [ ح َج ْ ج ِ ع ُ رَ / رِ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به عمره و حج شود.
-
واژههای همآوا
-
أُمِرْتُ
فرهنگ واژگان قرآن
امر شدم
-
أُمِرْتَ
فرهنگ واژگان قرآن
امر شدي
-
عمرط
لغتنامه دهخدا
عمرط. [ ع َ م َرْ رَ ] (اِخ ) (بنی ...) نام بطنی است از کندة از قحطانیة، منسوب به عمرطبن غنم . (از معجم قبائل العرب از تاج العروس ).
-
عمرط
لغتنامه دهخدا
عمرط. [ ع َ م َرْ رَ ] (اِخ ) (بنی ...) نام بطنی است بزرگ از لخم بن عدی ، از زیدبن کهلان ، از قحطانیة. (از معجم قبائل العرب از الاشتقاق ابن درید).
-
عمرط
لغتنامه دهخدا
عمرط. [ ع َ م َرْ رَ ] (ع ص ) مرد جوان سبک . || دلیر و سخت . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِ) بلا. (منتهی الارب ). بلا و داهیه . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
عمرط
لغتنامه دهخدا
عمرط. [ ع ِ رِ / ع ُ رُ ] (ع ص ) دراز. (منتهی الارب ). مرد دراز. (از اقرب الموارد).
-
امرت
لغتنامه دهخدا
امرت . [ اَ رِ ت َ ] (اِخ ) از رودهای 2هندوستان است که بیرونی در تحقیق ماللهند (ص 131) از آنها نام برده است .