کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عمران برمکی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عمران سختیانی
لغتنامه دهخدا
عمران سختیانی . [ ع ِ ن ِ س َ ] (اِخ ) ابن موسی بن مجاشع سختیانی ، مکنی به ابواسحاق . محدث بود و در جرجان متولد شد و در سال 305 هَ .ق . در همین شهر درگذشت . او راست : «المسند» در حدیث . (الاعلام زرکلی از تاریخ جرجان ص 281 و اللباب ج 1 ص 536).
-
عمران سلمی
لغتنامه دهخدا
عمران سلمی . [ ع ِ ن ِ س َ ل َ ] (اِخ ) اب-ن حارث سلمی ، مکنی به ابوالحکم . محدث است . رجوع به ابوالحکم (عمران بن ...) شود.
-
عمران سلمی
لغتنامه دهخدا
عمران سلمی . [ ع ِ ن ِ س َ ل َ ] (اِخ ) ابن شاهین سلمی . حاکم امارت شاهینی در بطیحة. اصل او ازجامدة (از اعمال واسط) بود و به بنی سلیم منتسب میشد. وی ابتدا در جنگلها و نیزارها متواری بود و پس از اندکی گروهی از شکارگران و راهزنان را در گرد خویش جمع کرد...
-
عمران شامی
لغتنامه دهخدا
عمران شامی . [ ع ِ ن ِ ] (اِخ ) ابن عثمان زبیدی شامی ، مکنی به ابوالبَرهسَم . صاحب قرائتی شاذ است . رجوع به ابوالبرهسم شود.
-
عمران صنعانی
لغتنامه دهخدا
عمران صنعانی . [ ع ِ ن ِ ص َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان صنعانی ، مکنی به ابوالهذیل . محدث است . رجوع به ابوالهذیل (عمران بن ...) شود.
-
عمران صوفی
لغتنامه دهخدا
عمران صوفی . [ ع ِ ن ِ ] (اِخ ) ابن هارون صوفی ، مکنی به ابوموسی . محدث بود. رجوع به ابوموسی (عمران بن ...) شود.
-
عمران عطاردی
لغتنامه دهخدا
عمران عطاردی . [ ع ِ ن ِ ع ُ رِ ] (اِخ ) ابن ملحان عطاردی ، مکنی به ابورجاء. نام او راعمران بن تیم نیز گفته اند. وی صحابی بود و در صفةالصفوة داستان اسلام آوردن او ذکر شده است . ابورجاء در زمان خلافت عمربن عبدالعزیز درگذشت . رجوع به صفوةالصفوه ٔ ابن ج...
-
عمران واسطی
لغتنامه دهخدا
عمران واسطی . [ ع ِ ن ِ س ِ ] (اِخ ) ابن ابی عطاء واسطی ، مکنی به ابوحمزه . تابعی بود. رجوع به ابوحمزه ٔ واسطی شود.
-
عمران سدوسی
لغتنامه دهخدا
عمران سدوسی . [ ع ِ ن ِ س َ ] (اِخ ) ابن حِطّان بن ظبیان بن لوذان بن حرث بن سدوس سدوسی یا هذلی ، مکنی به ابوشهاب . از تابعیان مشهور است . وی از سران خوارج و از دسته ٔ قَعَدیة بود. و ابوالفرج اصفهانی گوید که عمران بن حطان در سنین پیری و هنگام عاجز شدن...
-
عمران کندی
لغتنامه دهخدا
عمران کندی . [ ع ِ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قوریچای بخش قره آغاج شهرستان مراغه .دارای 390 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن غلات ، نخود و توتون است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
موسی عمران
لغتنامه دهخدا
موسی عمران . [ ی ِ ع ِ ] (اِخ ) موسای عمران . موسی بن عمران . پیامبر یهود. رجوع به موسی بن عمران شود. (یادداشت مؤلف ) : ور به بلور اندرون بینی گویی گوهر سرخ است به کف موسی عمران . رودکی .فرعون وار لاف اناالحق همی زنی وان گاه قرب موسی عمرانت آرزوست ....
-
مریم عمران
لغتنامه دهخدا
مریم عمران . [ م َرْ ی َ م ِ ع ِ ] (اِخ ) مریم دختر عمران و مادر عیسی (ع ). رجوع به مریم شود : بی شوی شد آبستن چون مریم عمران وین قصه بسی خوبتر و خوشتر از آن است .منوچهری .
-
امیر عمران
لغتنامه دهخدا
امیر عمران . [ اَ ع ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان با 438 تن سکنه . آب از چشمه و محصول آن غلات ، حبوب و توتون است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
-
پور عمران
لغتنامه دهخدا
پور عمران . [ رِ ع ِ ] (اِخ ) موسی علیه السلام . || هارون . (شرفنامه منیری ).
-
بنت عمران
لغتنامه دهخدا
بنت عمران . [ ب ِ ت ُ ع ِ ] (اِخ ) مریم . مادر عیسی : پوشیده آستین را بر چهره بنت عمران بوسیده آستان را صد بار ابن وائل .سلمان .