کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عمده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عمده
/'omde/
معنی
۱. تعداد زیاد و کلی از چیزی؛ بیشتر.
۲. اصلی؛ مهم: قسمت عمدۀ بحث.
۳. (اسم) [قدیمی] آنچه به آن تکیه میکنند؛ تکیهگاه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اصلی، برجسته، بسزا، مهم
۲. کلی ≠ جزیی
برابر فارسی
بیشتر، بزرگ
دیکشنری
arch, arterial, block, bulk, capital, cardinal, central, chief, considerable, first, grand, pet, head, large, large-scale, staple, leading, main, major, master, predominant, premier, preponderant, principal, quantity, volume, whole
-
جستوجوی دقیق
-
عمده
واژگان مترادف و متضاد
۱. اصلی، برجسته، بسزا، مهم ۲. کلی ≠ جزیی
-
عمده
فرهنگ واژههای سره
بیشتر، بزرگ
-
عمده
فرهنگ فارسی معین
(عُ مْ دِ) [ ع . عمدة ] (اِ.) 1 - تکیه گاه . 2 - مهم ، برجسته . 3 - در فارسی به معنی کلی و بسیار.
-
عمده
لغتنامه دهخدا
عمده . [ ع ُ دَ / دِ ] (از ع ، ص ، اِ) بزرگ و کلان . (ناظم الاطباء). مقدار کلی و بسیار از هر چیز. کلی .- عمده خر ؛ آنکه کالا یکجا و بصورت کلی خرد.- عمده خری ؛ خریدن کالا بصورت کلی و بسیار.- عمده فروش ؛ آنکه کالا بمقدار کلی فروشد. مقابل خرده فروش .-...
-
عمده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: عمدَة] 'omde ۱. تعداد زیاد و کلی از چیزی؛ بیشتر.۲. اصلی؛ مهم: قسمت عمدۀ بحث.۳. (اسم) [قدیمی] آنچه به آن تکیه میکنند؛ تکیهگاه.
-
عمده
دیکشنری فارسی به عربی
انتخابات , رييس , رييسي , سائد , فقط , قيادة , مادة , مجموع اجمالي
-
عمده
واژهنامه آزاد
عمده . [ ع ُ دَ / دِ ] (از ع ، ص ، اِ) بزرگ و کلان . (ناظم الاطباء). مقدار کلی و بسیار از هر چیز. کلی .- ...
-
واژههای مشابه
-
عمدة
لغتنامه دهخدا
عمدة. [ ع ُ دَ ] (ع اِ) عمده . آنچه تکیه نمایند بر آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). تکیه گاه . ستون : و آن را عمده ٔ هر نیکی و سرمایه ٔهر علم و راهبر هر منفعت و مفتاح هر حکمت می شناسند.(کلیله و دمنه ). || آنکه بر وی تکیه کنندو کار سپارند. (منته...
-
عمدة
لغتنامه دهخدا
عمدة. [ ع ُ م ُدْ دَ ] (ع ص ) مؤنث عمدّ. رجوع به عمدّ شود.
-
wholesale banking
عمدهبانکداری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقتصاد] انجام عملیات بانکی توسط یک بانک برای مؤسسۀ مالی یا بانک دیگر
-
عمده فروشی
فرهنگ فارسی معین
( ~ . فُ) [ ع - فا. ] (حامص .) فروش کالا به صورت کلی . مق خرده فروشی .
-
عمده فروش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی، مقابلِ خردهفروش] 'omdeforuš کسی که کالایی را به مقدار کلی و زیاد میفروشد.
-
بطور عمده
دیکشنری فارسی به عربی
بصورة رييسية
-
وابستگی عمده
دیکشنری فارسی به عربی
رکن اساسي