کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عمد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عمد
/'amd/
معنی
۱. قصد کردن؛ آهنگ کاری کردن.
۲. (صفت) ویژگی عملی که با قصد و نیت انجام شده باشد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
خواسته، قصد، منوی ≠ ناخواسته
دیکشنری
willful
-
جستوجوی دقیق
-
عمد
واژگان مترادف و متضاد
خواسته، قصد، منوی ≠ ناخواسته
-
عمد
فرهنگ فارسی معین
(عَ مَ) [ ع . ] (اِ.) نوعی قایق که از تنة درخت و ریسمان می ساختند.
-
عمد
فرهنگ فارسی معین
(عَ مْ دْ) [ ع . ] (مص ل .) انجام دادن کاری با نیت و قصد.
-
عمد
لغتنامه دهخدا
عمد. [ ع َ ] (ع اِ) کوشش .(منتهی الارب ). بطور جد و یقین : قطعه عمداً علی عین ،و عمد عین . (از اقرب الموارد). || نیک راست و یقین . بیگمانی . (منتهی الارب ). بطور قصد و اختیار، که ضد آن سهو و خطا میگردد. (از اقرب الموارد). تعمداً. دستی . دانسته . بعمد...
-
عمد
لغتنامه دهخدا
عمد. [ ع َ ] (ع مص ) ستون نهادن چیزی را و ایستاده کردن به آن . (منتهی الارب ). سقف و امثال آن را بوسیله ٔ ستون به پا داشتن و محکم داشتن . (از اقرب الموارد). || آهنگ کردن خلاف خطا. (منتهی الارب ). قصد و آهنگ چیزی کردن . (از اقرب الموارد). آهنگ کردن . ...
-
عمد
لغتنامه دهخدا
عمد. [ ع َ م َ ](ع اِ) ورم تن و زخم آن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). ورمی است که در پشت باشد. (از ذیل اقرب الموارد). || ج ِ عماد و یا اسم جمع برای عماد. ورجوع به عماد شود. || چوبهای بهم بسته که بدان از دریا و نهر عبور نمایند. (ناظم الاطباء). قس...
-
عمد
لغتنامه دهخدا
عمد. [ ع َ م ِ ] (ع ص ) خاک تر. (منتهی الارب ). مکانی که باران آن را نمناک کرده باشد. (از اقرب الموارد). || هو عمدالثری ؛ او بسیار نیکوئی کننده و بسیاراحسان است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || شتر که درون کوهانش خسته و شکسته باشد. (منتهی الارب...
-
عمد
لغتنامه دهخدا
عمد. [ ع َم َ ] (ع مص ) خشم گرفتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || چسبیدن به کسی . (منتهی الارب ). ملازم گشتن . (از اقرب الموارد). || درون کوهان شتر ریز و شکسته گردیدن بجهت سواری . (منتهی الارب ).شکسته شدن داخل سنام شتر از سواری ، در حالی که ظا...
-
عمد
لغتنامه دهخدا
عمد. [ ع ُ م ُ ] (ع اِ) ج ِ عَمود. (منتهی الارب ). رجوع به عَمود شود. || ج ِ عماد. رجوع به عِماد شود.
-
عمد
لغتنامه دهخدا
عمد. [ ع ُ م ُدد ] (ع ص ) جوان پر از جوانی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و مؤنث آن عُمدّة میگردد. (از اقرب الموارد).
-
عمد
لغتنامه دهخدا
عمد. [ع َ ] (اِخ ) رودباری است در حضرموت . (منتهی الارب ).
-
عمد
دیکشنری عربی به فارسی
تعميد دادن , بوسيله تعميد نامگذاري کردن , نام گذاري کردن (هنگام تعميد)
-
عمد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'amd ۱. قصد کردن؛ آهنگ کاری کردن.۲. (صفت) ویژگی عملی که با قصد و نیت انجام شده باشد.
-
عمد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'amad چوبهای بههمبسته که با آن از دریا و نهر عبور میکنند؛ نوعی قایق که با تنه و شاخههای درخت درست میکنند.