کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عمت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عمت
لغتنامه دهخدا
عمت . [ ع َ ] (ع مص ) بافنده ساختن پشم و صوف را جهت رشتن . (منتهی الارب ). گروهه کردن پشم از بهر رشتن . (تاج المصادر). پشم را گلوله وار پیچیدن تا جهت رشتن آن را به دست گیرند. (از اقرب الموارد). || چیره شدن بر کسی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). |...
-
عمت
لغتنامه دهخدا
عمت . [ ع َم ْ م َ ] (ع اِ) عمة. عمه : ...والده ٔ امیر مسعود و عمتش حره ٔ ختلی نیز نبشته بودند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 17). عمت حره ٔ ختلی رضی اﷲ عنها بر عادت سال گذشته ... بسیار خوردنی با تکلف ساخته بود. (تاریخ بیهقی ص 256). رجوع به عمه شود.
-
عمت
لغتنامه دهخدا
عمت . [ ع ُ م ُ ] (ع اِ) ج ِ عَمیتة. رجوع به عمیتة شود.
-
واژههای همآوا
-
امت
واژگان مترادف و متضاد
پیرو، خلق، طایفه، گروه، ملت
-
امت
فرهنگ واژههای سره
دی نور
-
أُمَّةً
فرهنگ واژگان قرآن
گروهي از مردم(که بواسطه دين واحد يا مکان و زمان واحد گرد هم باشند و قصد و هدف مشترکي داشته باشند) - دين (در عبارت "بل قالوا انا وجدنا اباءنا علي امة و انا علي آثارهم مهتدون "کلمه امت به معناي طريقهاي است که مقصود آدمي باشد چون ماده أم ، يؤم به معناي...
-
امت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: امّة، جمع: امم] 'ommat ۱. پیروان یک پیغمبر.۲. [قدیمی] گروهی از مردم؛ جماعت.〈 امت مرحومه: مسلمانان.
-
امت
فرهنگ فارسی معین
(اُ مّ) [ ع . امة ] ( اِ.) 1 - پیروان . 2 - گروه . ج . امم .
-
عمط
لغتنامه دهخدا
عمط. [ ع َ ](ع مص ) عیب کردن ناموس کسی را و رخنه انداختن در آن . || سپاس نکردن نعمت خدای را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عَمَط. رجوع به عمط شود.
-
عمط
لغتنامه دهخدا
عمط. [ ع َ م َ ] (ع مص ) سپاس نکردن نعمت خدای را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
عمة
لغتنامه دهخدا
عمة. [ ع َم ْ م َ ] (ع اِ) مؤنث عَم ّ. خواهر پدر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، عَمّات . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به عَمّت و عَمّه شود.
-
عمة
لغتنامه دهخدا
عمة. [ ع ِم ْ م َ ] (ع اِ) بستن عمامه . طرز بستن عمامه . (از اقرب الموارد): هو حسن العمة؛ در بستن عمامه خوب است . (از منتهی الارب ).
-
امت
لغتنامه دهخدا
امت . [ اَ ] (ع مص ) اندازه کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). اندازه گرفتن . تقدیر. (از اقرب الموارد) (از لسان العرب ). || قصد کردن چیزی را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِ) بلندی . (ترجمان...
-
امت
لغتنامه دهخدا
امت . [ اُم ْ م َ ] (ع اِ) جماعتی که بسوی ایشان پیغمبری آمده باشد. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). گروهی که به پیغمبری ایمان آورده اند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). پیروان انبیاء. (غیاث اللغات ). پس روان . (ترجمان ترتیب عادل ) (فرهن...