کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عماعم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عماعم
لغتنامه دهخدا
عماعم . [ ع َ ع ِ ] (ع اِ) ج ِ عَم ّ. گروه بسیار و گروه متفرق و پراکنده . رجوع به عَم ّ شود.
-
واژههای همآوا
-
عمائم
لغتنامه دهخدا
عمائم . [ ع َ ءِ ] (ع اِ)عمایم . ج ِ عِمامة. رجوع به عمامة شود: العمائم تیجان العرب ؛ دستارها تاج عربان باشد. زیرا عمامه نزد عرب چون تاج نزد ایرانیان بود. و هرگاه میخواستند کسی را سروری و سیادت دهند عمامه ای قرمزرنگ بر سر او می نهادند. (از لسان العرب...
-
امائم
لغتنامه دهخدا
امائم . [ اَ ءِ ] (ع اِ) ج ِ اُمَیمَة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به امیمة شود.
-
جستوجو در متن
-
عم
لغتنامه دهخدا
عم . [ ع َم م ] (ع اِ) برادر پدر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از لسان العرب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). برادر پدر، خواه آن برادر صلبی و پدری باشدیا بطنی و مادری . (از اقرب الموارد). ج ، أعمام ، عُمومة، أعمَّة، أعُم ّ (ل...