کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عمار ثقفی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عمار ثقفی
لغتنامه دهخدا
عمار ثقفی . [ ع َم ْما رِ ث َ ق َ ] (اِخ ) ابن حمید ثقفی طائفی ، مکنی به ابوزهیر. وی از صحابه و ساکن طائف بود. اما «ابواحمد» در باب کنی دو تن ابوزهیر قائل شده است یکی ابوزهیربن معاذ و دیگری ابوزهیر ثقفی . و درباره ٔ شخص دوم گوید که نام وی عماربن حمید...
-
عمار ثقفی
لغتنامه دهخدا
عمار ثقفی .[ ع َم ْ ما رِ ث َ ق َ ] (اِخ ) ابن غیلان بن سلمةبن معتب بن مالک بن کعب بن عمروبن سعدبن عوف بن ثقیف ثقفی . صحابی بود. و مادر او خالدة بنت ابی العاص ، و خواهر حکم بوده است . صاحب «الاستیعاب » گوید که وی و برادرش «عامر» پیش از پدرشان اسلام آ...
-
واژههای مشابه
-
ابن عمار
لغتنامه دهخدا
ابن عمار. [ اِ ن ُ ع َم ْ ما ] (اِخ ) رجوع به بنوعمار شود.
-
ابن عمار
لغتنامه دهخدا
ابن عمار. [ اِ ن ُ ع َم ْما ] (اِخ ) ابوبکر محمد. شاعر اندلسی بمائه ٔ پنجم هجری . در جوانی بخدمت معتمدبن معتضد حکمران اشبیلیه پیوست و معتضد او را بتهمت اغراء و اغواء معتمد به اعمال زشت نفی کرد و آنگاه که معتمد بجای پدر نشست ابوبکر را از مَنفای او طلب...
-
رود عمار
لغتنامه دهخدا
رود عمار. [ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زهان بخش قاین از شهرستان بیرجند واقع در 97هزارگزی جنوب شرقی قاین و در سر راه اتومبیل رو قاین به شاهرخت . منطقه ٔ کوهستانی است و هوایی گرم دارد. سکنه ٔ آن 41 تن است و آب آن از رودخانه تأمین میشود. محصولش غلا...
-
عمار استرآبادی
لغتنامه دهخدا
عمار استرآبادی . [ ع َم ْ ما رِ اِ ت َ ] (اِخ ) ابن رجاء تغلبی استرآبادی ، مکنی به ابویاسر. رجوع به عمار تغلبی شود.
-
عمار انصاری
لغتنامه دهخدا
عمار انصاری . [ ع َم ْ ما رِ اَ ] (اِخ ) ابن أوس بن خالدبن عبیدبن امیةبن عامربن خطمه ٔ انصاری خطمی . «ذهبی » نام او را عمار و «ابن حجر» آن را عمارة داند. رجوع به عماره ٔ انصاری (ابن اوس بن خالد...) شود.
-
عمار انصاری
لغتنامه دهخدا
عمار انصاری . [ ع َم ْ مارِ اَ ] (اِخ ) ابن معاذبن زرارةبن عمروبن غنم بن عدی بن حارث بن مرةبن ظفر انصاری ظفری ، مکنی به ابونملة. صحابی بود. «ابوالبشر دولابی » نام او را «عمارةبن معاذ» دانسته است ، اما ابن البرقی بر آن است که نام وی «معاذبن زرارة» بود...
-
عمار انصاری
لغتنامه دهخدا
عمار انصاری .[ ع َم ْ ما رِ اَ ] (اِخ ) ابن کعب (ابی الیسر) بن عمرو انصاری . «ابن مندة» وی را از صحابه میشمارد، ولی «ابن حجر» این قول را رد میکند. رجوع به الاصابه ٔ ابن حجر، قسم اول از حرف عین ، ترجمه ٔ شماره ٔ 5700 شود.
-
عمار بجلی
لغتنامه دهخدا
عمار بجلی . [ ع َم ْ ما رِ ب َ ] (اِخ ) ابن معاویه ٔ دُهنی بجلی ، مکنی به ابومعاویة. رجوع به عمار دهنی شود.
-
عمار بدلیسی
لغتنامه دهخدا
عمار بدلیسی . [ ع َم ْ ما رِ ب ِ ] (اِخ ) از شاگردان شیخ ابوالنجیب سهروردی . رجوع به عمار یاسر بدلیسی شود.
-
عمار براجمی
لغتنامه دهخدا
عمار براجمی . [ ع َم ْ ما رِ ب َ ج ِ ] (اِخ ) دارمی تمیمی . از بنی مالک بن حنظلة و جاهلی بود و در شقاوت بدو مثل زنند. رجوع به عمار دارمی شود.
-
عمار بصری
لغتنامه دهخدا
عمار بصری . [ ع َم ْ ما رِ ب َ ] (اِخ ) ابن زربی بصری ، مکنی به ابومعتمر. محدث بود و از معتمربن سلیمان روایت میکرد. رجوع به ابومعتمر (عماربن ...) شود.
-
عمار بصری
لغتنامه دهخدا
عمار بصری . [ ع َم ْ ما رِ ب َ ] (اِخ ) ابن عماره ٔ زعفرانی بصری ، مکنی به ابوهاشم و مشهور به صاحب الزعفرانی . محدث بود. رجوع به ابوهاشم (عماربن ...) شود.