کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عماری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عماری
/'amāri/
معنی
کجاوه؛ هودج.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تابوت
۲. تختروان، کجاوه، محمل، هودج
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عماری
واژگان مترادف و متضاد
۱. تابوت ۲. تختروان، کجاوه، محمل، هودج
-
عماری
فرهنگ فارسی معین
(عَ) [ ع . عَمّاریة ] (اِ.) کجاوه ، محمل ، هودج .
-
عماری
لغتنامه دهخدا
عماری . [ ] (اِخ ) نام بطنی است که در شهر جرابلس بسر برند. (از معجم قبائل العرب عمر رضا کحالة از عشائرالشام ).
-
عماری
لغتنامه دهخدا
عماری . [ ع َ ] (اِخ ) نام شمشیر ابرهةبن صباح حمیری است . (از تاج العروس ) (از منتهی الارب ).
-
عماری
لغتنامه دهخدا
عماری . [ ع َم ْ ما ] (اِخ ) ابومحمدبن ابی عمروبن ابی الحسن عماری .بزرگ خاندان عماری در بیهق است . رجوع به عماریان بیهق و عماری (عبدالرحمان بن ابی عمرو احمدبن ...) شود.
-
عماری
لغتنامه دهخدا
عماری . [ ع َم ْ ما ] (اِخ ) احمدبن محمدبن عیسی عماری . وی استاد و شیخ «ابن جمیع» بوده است . (از تاج العروس ).
-
عماری
لغتنامه دهخدا
عماری . [ ع َم ْ ما ] (اِخ ) عبدالرحمان بن ابی عمرو احمدبن محمدبن اسحاق بن ابراهیم بن عماربن یحیی بن عباس انصاری خزرجی عماری ، مکنی به ابومحمد واز فرزندان قیس بن سعدبن عبادة است . او از اهالی نیشابور و حافظ و عالمی ثقه بود. و نزد ابوالعباس محمدبن اسح...
-
عماری
لغتنامه دهخدا
عماری . [ ع َم ْ ما ] (اِخ ) علی بن حسن عماری ، مکنی به ابوالحسن و از خاندان عماری در بیهق است . رجوع به عماریان بیهق شود.
-
عماری
لغتنامه دهخدا
عماری . [ ع َم ْ ما ] (اِخ ) محمدبن ابی الحسن علی بن حسن عماری . ملقب به نجم الدین . وی از خاندان عماری در بیهق است . رجوع به عماریان بیهق شود.
-
عماری
لغتنامه دهخدا
عماری . [ ع َم ْ ما ] (اِخ ) محمدبن عبدالستار کردری عماری حنفی . ملقب به شمس الائمة است . وی از فقهای مشهور بوده است . (از تاج العروس ).
-
عماری
لغتنامه دهخدا
عماری . [ ع َم ْ ما ] (اِخ ) نام او عبدالواحدبن احمد عماری عدل می باشد. وی استاد و شیخ ابن الصابونی بوده است . (از تاج العروس ).
-
عماری
لغتنامه دهخدا
عماری . [ ع َم ْ ما / ع َ ] (از ع ، اِ) آنچه بر پشت پیل نهند و در آن نشینند و آن منسوب است به «عمار» واضع آن .(از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). صندوق مانندی که برای نشستن سوار آن را بر روی پشت شتر و فیل میگذارند وآن را محمل و هودج هم گویند. و در عربی ...
-
عماری
لغتنامه دهخدا
عماری . [ ع ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قیس آباد بخش خوسف شهرستان بیرجند. دارای 151 تن سکنه . آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
عماری
لغتنامه دهخدا
عماری .[ ع َم ْ ما ] (اِخ ) علی . ملقب به بهاءالدین و از خاندان عماری در بیهق است . رجوع به عماریان بیهق شود.
-
عماری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی: عماریَّة] [قدیمی] 'amāri کجاوه؛ هودج.