کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عمات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عمات
/'ommāt/
معنی
= عمه
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عمات
لغتنامه دهخدا
عمات . [ ع َم ْ ما ] (ع اِ) ج ِ عَمّة. خواهران پدر. رجوع به عَمَّة شود.
-
عمات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عمّات، جمعِ عَمَّة] [قدیمی] 'ommāt = عمه
-
واژههای همآوا
-
عماة
لغتنامه دهخدا
عماة. [ ع َ ] (ع اِ) قطعه ابر متراکم . (از تاج العروس ) (از متن اللغة). عَمایة. رجوع به عمایة شود.
-
عماة
لغتنامه دهخدا
عماة. [ ع ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ أعمی ̍. نابینایان . رجوع به اعمی شود.
-
امات
لغتنامه دهخدا
امات . [ اِ ] (ع اِ) ج ِ اَمت . جاهای بلند و پشته های خرد و نشیب و فرازها در چیزی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به اَمت شود.
-
امات
لغتنامه دهخدا
امات . [ اُم ْ ما ] (ع اِ) ج ِ اُم ّ.(از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). بعضی گویند امات ج ِ ام در غیر ذوی العقول و امهات ج ِ ام در ذوی العقول است . رجوع به اُم ّ شود. || سه غشاء است که دماغ و نخاع را پوشد: ام الغلیظ ، ام الرقیق و غشاء مخاطی . (یادداشت...
-
امعط
لغتنامه دهخدا
امعط. [ اَ ع َ ] (اِخ ) نام جایی است در شعر راعی . رجوع به معجم البلدان شود.
-
امعط
لغتنامه دهخدا
امعط.[ اَ ع َ ] (ع ص ) گرگ موی ریخته . || مرد بی موی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). ریخته موی . (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || رمل امعط؛ ریگ بی گیاه . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || لص امعط؛ دزد پلید. (نا...
-
امعة
لغتنامه دهخدا
امعة. [ اِ م م ِ ع َ ] (ع ص ) بمعانی امع و در مورد مردان بکار می رود و گویند اصل آن انامعه است و این از باب نحت است . رجوع به اقرب الموارد و امع شود.
-
أَمَاتَ
فرهنگ واژگان قرآن
میراند
-
آمات
واژهنامه آزاد
آماده ، مهیا
-
جستوجو در متن
-
عمة
لغتنامه دهخدا
عمة. [ ع َم ْ م َ ] (ع اِ) مؤنث عَم ّ. خواهر پدر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، عَمّات . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به عَمّت و عَمّه شود.
-
حرات
لغتنامه دهخدا
حرات . [ ح ُرْ را ] (ع ص ، اِ) ج ِ حُرّة. (اقرب الموارد) : سیده ٔ والده ٔ سلطان مسعود و عمات وی با همگی اهل حرم و حرات از قلعه بزیر آمدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 7). امیر محمود برنشست و آنجا آمد و امیر محمد را بسیار بنواخت و خلعت شاهانه داد و فراوان چ...