کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
علی مغربی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
علی مغربی
لغتنامه دهخدا
علی مغربی . [ ع َ ی ِ م َ رِ ] (اِخ ) (علی حرازم ...) ابن عربی . براده ٔ مغربی فاسی تیجانی . رجوع به علی حرازم شود.
-
علی مغربی
لغتنامه دهخدا
علی مغربی . [ ع َ ی ِ م َ رِ ] (اِخ ) (قاضی ...) ابن نعمان بن محمدبن منصور مغربی مصری . مکنی به ابوالحسن . وی فقیه و شاعر و قاضی مصر بود. پدرش که مؤلف «دعائم الاسلام » است از جانب المعز لدین اﷲ خلیفه ٔفاطمی امر قضای مصر را به عهده داشت و چون در سال ...
-
علی مغربی
لغتنامه دهخدا
علی مغربی . [ ع َ ی ِ م َ رِ ] (اِخ ) ابن احمد مغربی یشرطی شاذلی . رجوع به علی یشرطی شود.
-
علی مغربی
لغتنامه دهخدا
علی مغربی . [ ع َ ی ِ م َ رِ ] (اِخ ) ابن احمدبن عبدالمؤمن زواوی مغربی مالکی . رجوع به علی زواوی شود.
-
علی مغربی
لغتنامه دهخدا
علی مغربی . [ ع َ ی ِ م َ رِ ] (اِخ ) ابن حسین مغربی کاتب . مکنی به ابوالحسن . از بزرگان دولت فاطمی مصر بود. وی از یاران و خواص سیف الدوله علی بن حمدان به شمار می رفت ، و سعدالدوله پسر سیف الدوله او را به وزارت خود برگزید و بر اثر اختلافی که میان آنا...
-
علی مغربی
لغتنامه دهخدا
علی مغربی . [ ع َ ی ِ م َ رِ ] (اِخ ) ابن سلیمان دمنتی بوجمعوی مغربی مالکی . مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی دمنتی شود.
-
علی مغربی
لغتنامه دهخدا
علی مغربی . [ ع َ ی ِ م َ رِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن مخلوف طرابلسی مغربی . مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن مخلوف . رجوع به علی طرابلسی شود.
-
علی مغربی
لغتنامه دهخدا
علی مغربی . [ ع َ ی ِ م َ رِ ] (اِخ ) ابن عبدالعزیزبن علی بن جابر بغدادی . ملقب به تقی الدین . ادیب وشاعر بود. اصل او از مغرب است و در بغداد مسکن گزیدو به سال 684 هَ . ق . درگذشت . او را دیوان شعری است . (از معجم المؤلفین از الحوادث الجامعه ٔ ابن فو...
-
علی مغربی
لغتنامه دهخدا
علی مغربی . [ ع َ ی ِ م َ رِ ] (اِخ ) ابن عیاد تستری (شوشتری ) بکری فاسی مغربی . رجوع به علی تستری شود.
-
علی مغربی
لغتنامه دهخدا
علی مغربی . [ ع َ ی ِ م َ رِ ] (اِخ ) ابن قاسم بن محمد تجیبی مغربی . مشهور به زقاق و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی زقاق شود.
-
علی مغربی
لغتنامه دهخدا
علی مغربی . [ ع َ ی ِ م َ رِ ] (اِخ ) ابن محمد برکه ٔ تطوانی مغربی . مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی تطوانی شود.
-
علی مغربی
لغتنامه دهخدا
علی مغربی . [ ع َ ی ِ م َ رِ ] (اِخ ) ابن محمد تمیمی مغربی اشعری قسنطینی . مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی تمیمی شود.
-
علی مغربی
لغتنامه دهخدا
علی مغربی . [ ع َ ی ِ م َ رِ ] (اِخ ) ابن محمدبن ابی القاسم بن ابراهیم بن علی بن محمد دادسی مغربی . رجوع به علی دادسی شود.
-
علی مغربی
لغتنامه دهخدا
علی مغربی . [ ع َ ی ِ م َ رِ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبدالرحمان بن خطاب مغربی مصری باجی شافعی . ملقب به علاءالدین و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی باجی شود.
-
علی مغربی
لغتنامه دهخدا
علی مغربی . [ ع َ ی ِ م َ رِ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بن محمدبن حسین رباطی مغربی مالکی . مشهور به ابن بری و مکنی به ابوالحسن . رجوع به ابن بری و نیز به علی (ابن محمدبن ...) شود.