کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
علیک السلام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
علیک السلام
معنی
(عَ لَ یا لِ کِ یا کَ سَّ) [ ع . ] (شب جم .) در پاسخ به سلام کسی گفته می شود: درود بر تو باد.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
علیک السلام
فرهنگ فارسی معین
(عَ لَ یا لِ کِ یا کَ سَّ) [ ع . ] (شب جم .) در پاسخ به سلام کسی گفته می شود: درود بر تو باد.
-
علیک السلام
لغتنامه دهخدا
علیک السلام . [ ع َ ل َ کَس ْ س َ ] (ع ، جمله ٔ اسمیه ٔ دعایی ) درود بر تو باد. در جواب سلام گویند : بدو گفت شعبه [ فرستاده ٔ سعد] که ای نیک نام اگر دین پذیری علیک السلام . فردوسی .زهی سعادت من کم تو آمدی به سلام خوش آمدی و علیک السلام و الاکرام .سع...
-
واژههای مشابه
-
عز علیک
لغتنامه دهخدا
عز علیک . [ ع َزْ زَ ع َ ل َ ] (ع جمله ٔ فعلیه ) عزت بر تو باد : نیش بگرفت و گفت عز علیک این چنین دست را که یارد خست .عنصری .
-
سلام علیک
لغتنامه دهخدا
سلام علیک . [ س َ مُن ْ ع َ ل َ ] (ع جمله ٔ اسمیه ٔ دعایی ) درود بر تو : گفتند که سلام علیک معشوق طوسی خوش هستی . (انیس الطالبین ص 141).- سلام علیک داشتن ؛ سلام علیک کردن .
-
سلام علیک
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عربی: سلامٌعلَیک] salām[on]'aleyk درود بر تو.
-
أَمْسِکْ عَلَيْکَ
فرهنگ واژگان قرآن
براي خودت نگهدار(از امساک به معني دست آويختن به چيزي است)
-
سلام علیک داشتن
لهجه و گویش تهرانی
آشنایی و معاشرت
-
سلام و علیک
فرهنگ گنجواژه
آشنائی. با کسی سلام و علیک داشتن.
-
علیک محبته منی
واژهنامه آزاد
بر من واجب است به تو محبت کنم
-
جستوجو در متن
-
ذوالاصبع
لغتنامه دهخدا
ذوالاصبع. [ ذُل ْ اِ ب َ ] (اِخ ) حفص بن حبیب بن حرث بن حسان بن حصین الکلبی . ابوعمرو شیبانی در کتاب حروف از او آورده است :الا [ یا ] ایها المحبوب عناعلیک و رحمةاﷲ السلام .(از المرصع).
-
اندوهان
لغتنامه دهخدا
اندوهان . [ اَ ] (اِ) جمع اندوه برخلاف قیاس . (آنندراج ) : السلام علیک یا مذهب الاحزان ؛ سلام بر تو ای برنده ٔ اندوهان . (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 3 ص 163).
-
شموس
لغتنامه دهخدا
شموس . [ ش ُ ] (ع اِ) ج ِ شَمس . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ شمس که بمعنی آفتاب است . (غیاث ) (آنندراج ): السلام علیک یا شمس الشموس و انیس النفوس . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شمس شود. || ج ِ شَموس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطبا...
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن عمرو اسدی . مکنی به ابی ملعب . صحابی و به کنیت خود معروف است . ابن ماکولا، به تبعیت مرزبانی وابن قانع و ابن مندة و گروهی دیگر او را عرفطةبن نضلة گفته اند و عسقلانی نیز گوید که حارث باین نام مشهورتر است . و مادر پدر او از وی ن...