کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
علیک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
آلیک
واژهنامه آزاد
موج نام تپه ای باستانی
-
جستوجو در متن
-
احنی
لغتنامه دهخدا
احنی . [ اَ نا ](ع ن تف ) مهربان تر. شفیق تر: هو احنی الناس ضلوعاً علیک ؛ ای اشفقهم علیک . (منتهی الارب ) (تاج العروس ). || (ص ) مرد گوژپشت . کوزپشت . مؤنث : حَنْواء.
-
علیچه
لغتنامه دهخدا
علیچه . [ ع َ چ َ ] (اِ مصغر)مرکب از علی و «چه » علامت تصغیر. مصغر علی . علیَک .
-
لَّا يَزَّکَّىٰ
فرهنگ واژگان قرآن
نمی خواهد پاک شود (عبارت "وَمَا عَلَيْکَ أَلَّا يَزَّکَّىٰ "یعنی : اگر او نخواهد [از آلودگىهاى باطنى و عملى] پاك شود تكليفى بر عهده تو [نسبت به او] نيست)
-
بقچه بسته
واژهنامه آزاد
کسی که زیاد، و گاهی اوقات بدون دعوت، به منزل دوستان و اقوام می رود. در استان قزوین این فرد را «این در سلام ، اون در علیک» خطاب می کنند .
-
سلام
فرهنگ فارسی معین
(سَ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - درود گفتن . 2 - بی گزند شدن . 3 - گردن نهادن . ؛ ~ علیک درود بر تو باد. ؛ ~ علیکم درود بر شما.
-
ذات الفلس
لغتنامه دهخدا
ذات الفلس . [ تُل ْ ف ِ ] (ع ص مرکب ) دشنامی است . جریر راست : جزعت ابن ذات الفلس لما تداکأت من الحرب انیاب علیک و کلکل .
-
ام یعفور
لغتنامه دهخدا
ام یعفور. [ اُم ْ م ِی َ ] (ع اِ مرکب ) ماده سگ . (از المرصع) : یا ام یعفور سقاک العهدلازال من صید علیک لبد.راجز (از المرصع).و رجوع به یعفور شود.
-
حرج
واژهنامه آزاد
"لاحرج علیک ":گناهى برتونیست،اعتراضی برتو نیست، [ولاعلى المریض حرج:ونیست بربیمار گناه واعتراضی.] المنجد،عربی به فارسی ،ترجمه محمدبندرریگی،ذیل حرف:حرج.
-
صیارفة
لغتنامه دهخدا
صیارفة. [ ص َ رِ ف َ ] (ع اِ) ج ِ صیرفی . (منتهی الارب ): و وقف اعرابی فسأل قوماً فقالوا له علیک بالصیارفة. (البیان و التبیین ج 2 ص 76).
-
ذوالاصبع
لغتنامه دهخدا
ذوالاصبع. [ ذُل ْ اِ ب َ ] (اِخ ) حفص بن حبیب بن حرث بن حسان بن حصین الکلبی . ابوعمرو شیبانی در کتاب حروف از او آورده است :الا [ یا ] ایها المحبوب عناعلیک و رحمةاﷲ السلام .(از المرصع).
-
رایحات
لغتنامه دهخدا
رایحات . [ ی ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ رایحه ، بوهای خوش . || شبانگاه درآیندگان : علیک تحیة الرحمن تتری برحمات غواد رایحات .؟ (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 192).
-
سابق
لغتنامه دهخدا
سابق . [ ب ِ ] (اِخ ) (... البلوی ) شاعری است عرب ، این بیت او راست :و داهن اذا ما خفت بوماً مسلطاًعلیک ، و لن یحتال من لایداهن .رجوع به عقدالفریدج 1 ص 162 شود.
-
ضرار
لغتنامه دهخدا
ضرار. [ ض ِ ] (اِخ ) ابن الحسین . صاحب عیون الاخبار گوید: قیل لضراربن الحسین : ما السرور؟ قال : لواء منشور و جلوس علی السریر والسلام علیک ایها الامیر. (عیون الاخبار ج 1 ص 258).