کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
علیه الرحمه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عز علیه
لغتنامه دهخدا
عز علیه . [ ع َزْزَ ع َ ل َی ْه ْ ] (ع جمله ٔ فعلیه ) عزت بر او باد، و در شاهد ذیل بطور تمسخر به کار رفته است : منم از قاضیان مشارالیه وآن دگر ... ماست عز علیه .انوری .
-
مدعی علیه
فرهنگ واژههای سره
خوانده
-
محال علیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: مُحالٌعلَیه] (حقوق) [قدیمی] mo(a)hālon'ala(e)yh طرف حواله؛ براتگیر.
-
محکوم علیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: مُحکومٌعلَیه] (حقوق) mahkumon'ala(e)yh کسی که حکم به زیانش صادر شده.
-
مدعی علیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: مدّعیٰعلَیه] (حقوق) modda'āla(e)yh کسی که دعوی بر او اقامه شده؛ خوانده.
-
مجنی علیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: مجنیّعلَیه] [قدیمی] majniyyon'ala(e)yh کسی که جنایتی علیه او رخ شده.
-
علیه السلام
لغتنامه دهخدا
علیه السلام . [ ع َ ل َ هِس ْ س َ ] (ع جمله ٔ اسمیه ٔ دعایی ) درود بر او باد! این ترکیب را پس از نام پیامبران و امامان آرند : شنیدستم از راویان کلام که در عهد عیسی علیه السلام .سعدی (بوستان ).
-
علیه الصلاة
لغتنامه دهخدا
علیه الصلاة. [ ع َ ل َهِص ْ ص َ ] (ع جمله ٔ اسمیه ٔ دعایی ) بر او درود باد! ترکیبی است که پس از نام پیامبران آرند : در آن وقت وحی از جلیل الصفات بیامد به عیسی علیه الصلاة.سعدی (بوستان ).
-
علیه اللعنة
لغتنامه دهخدا
علیه اللعنة. [ ع َ ل َ هِل ْ ل َ ن َ ] (ع جمله ٔ اسمیه ٔ نفرینی ) لعنت بر او باد! نفرین بر او باد! پس از نام مردم شریر و بدکار آرند: شمر علیه اللعنة.
-
لعنةاﷲ علیه
لغتنامه دهخدا
لعنةاﷲ علیه . [ ل َ ن َ تُل ْ لا هَِ ع َ ل َی ْه ْ] (ع جمله ٔ اسمیه ٔ نفرینی ) نفرین خدای بر وی باد.
-
مجنی علیه
لغتنامه دهخدا
مجنی علیه . [ م َ نی یُن ْ ع َ ل َی ْه ْ ] (ع ص مرکب ) آنکه بر او جنایت رفته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کسی که جرمی به ضرر او واقع شده است . (ترمینولوژی حقوق تألیف دکتر جعفری لنگرودی ).
-
محال علیه
لغتنامه دهخدا
محال علیه . [ م ُ لُن ْ ع َ ل َی ْه ْ ] (ع ص مرکب ) آنکه بر او حواله شده است . (یادداشت مرحوم دهخدا). شخص ثالث در قبال محیل که مدیون است و محتال که طلبکار است . (قانون مدنی ماده ٔ 724).
-
مجمع علیه
لغتنامه دهخدا
مجمع علیه . [ م ُم َ عُن ْ ع َ ل َی ْه ْ ] (ع ص مرکب ) اجماع کرده بر آن یعنی متفق علیه . (غیاث ) (آنندراج ). آنچه درباره ٔ آن اجماع کرده باشند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
محکوم علیه
لغتنامه دهخدا
محکوم علیه . [ م َ مُن ْ ع َ ل َی ْه ْ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) آنچه بدو نسبت داده شده باشد. پس اگر قضیه حمیله بود آن را موضوع نامند و اگر قضیه شرطیه بود آن را مقدم خوانند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). چنانکه در ترکیب «زیدٌ قائم ٌ» زید را محکوم ٌعلیه و...
-
مغمی علیه
لغتنامه دهخدا
مغمی علیه . [ م ُ ما ع َل َی ْه ْ / م َ می یُن ْ ع َ ل َی ْه ْ ] (ع ص مرکب ) بیهوش .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مغشی علیه . (صراح ). آنکه او را اغما دست داده باشد. بیهوش . بیخویشتن . بیخود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).