کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
علوج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
علوج
لغتنامه دهخدا
علوج . [ ع َ ] (ع اِ) پیغام . (منتهی الارب ). پیغام و رسالت . (ناظم الاطباء). || پیغامبر. (منتهی الارب ). رسول . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). الوک . (اقرب الموارد): هذا علوج ُ صدق و ألوک صدق ، به یک معنی (از اقرب الموارد) (منتهی الارب )؛ یعنی این ...
-
علوج
لغتنامه دهخدا
علوج . [ ع ُ ] (ع اِ) ج ِ عِلج . رجوع به علج شود.
-
واژههای همآوا
-
الوج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) 'aluj گیاهی خشن و درشت، با گلهای کبود، و تخمهای سیاه که در سنگلاخها میروید.
-
آلوج
لغتنامه دهخدا
آلوج . (اِ) آلج . آژْدَف . اَژْدَف . زُعرور.
-
الوج
لغتنامه دهخدا
الوج . [ اَ ] (اِ) نوعی از مخلصه است و آن رستنیی باشد بسیار درشت و خشن . گل آن کبود و تخمش سیاه است . در سنگستان و کوهستان میروید. (برهان قاطع) (آنندراج ). مؤلف جامعالادویه گوید: الوج در شکل شبیه به بیش است و در بلاد عجم کازرک نامند و مؤلف اختیارات...
-
جستوجو در متن
-
الوک
لغتنامه دهخدا
الوک . [ اَ ] (ع ص ، اِ) پیغام . (مهذب الاسماء). رسالت . (اقرب الموارد). نامه و خبر و پیغام . (آنندراج ). اَلوکَة. (اقرب الموارد): هذا علوج صدق و الوک صدق . (نشوءاللغة العربیة ص 20). || قاصد و ایلچی و رسول . (آنندراج ). پیغامبر. عَلوج .
-
علج
لغتنامه دهخدا
علج . [ ع ِ ] (ع ص ) قیّم و نیکودارنده . || درشت و قوی . || غیرعرب کافر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کافر و بی دین ، خواه عرب باشد یا غیر آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || مردی که موی صورتش روئیده باشد. (از اقرب الموار...
-
پیغامبر
لغتنامه دهخدا
پیغامبر. [ پ َ /پ ِ ب َ ] (نف مرکب ) پیامبر. پیمبر. پیغمبر. رسول . نبی . (منتهی الارب ). مرسل . (دهار). وخشور. که رسالت گذارد. آنکه ابلاغ پیام کند عموماً و پیغام خدا رساند خصوصاً. (از آنندراج ) : بوزرجمهر حکیم از دین گبرکان دست بداشت که دینی با خلل ب...
-
پیغام
لغتنامه دهخدا
پیغام . [ پ َ / پ ِ ] (اِ) پیام .سفارة. (دهار). از زبان کسی چیزی گفتن ، و آنرا پیغام زبانی نیز گویند و پیغام کاغذی پیغامی که بتوسل مکتوب ادا کنند. و پیام را بلغت ژند و پاژند پیتام گویند. (آنندراج ). رسالت . ملأک . ملأکة. وحی . علوج . رسیل .رسول . ر...