کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
علم المحيطات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
aeronautics
علم هوانوردی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] علم مطالعه و طراحی و ساخت و بهکارگیری هواگَردها متـ . هوانوردی
-
علم افکندن
فرهنگ فارسی معین
( ~. اَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) کنایه از: تسلیم شدن ، شکست خوردن .
-
علم شدن
فرهنگ فارسی معین
(عَ لَ. شُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) مشهور شدن ، سرشناس شدن .
-
علم شنگه
فرهنگ فارسی معین
( ~ . شَ نú گِ) (اِ.) (عا.) = اَلَم شنگه : هیاهو، داد و فریاد.
-
علم کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) 1 - برپا کردن ، برافراشتن . 2 - آماده کردن ، تهیه کردن . 3 - از سر و ته لباس زدن .
-
زرین علم
لغتنامه دهخدا
زرین علم . [ زَرْ ری ع َ ل َ ] (اِ مرکب ) جامه ای که علم زرین داشته باشد. (آنندراج ) : جام زر و جامه ٔ زرین علم با تحف و اسپ و خزائن بهم .امیرخسرو (از آنندراج ).
-
طالب علم
لغتنامه دهخدا
طالب علم . [ ل ِ ب ِ ع ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دانشجو. جویای دانش . خواستار علم : کبک چون طالب علم است و در این نیست شکی مسئله خواند تا بگذرد از شب سیکی .منوچهری .
-
سه علم
لغتنامه دهخدا
سه علم . [ س ِ ع ِ ] (اِ مرکب ) کنایه از علم الهی و طبیعی و ریاضی باشد. (برهان ) : نمازی کز سه علم آرد فلاطون پیرزن بینی که یکدم چار رکعت کرد حاصل شد دو چندانش .خاقانی .
-
شش علم
لغتنامه دهخدا
شش علم . [ ش َ / ش ِ ع َ ل َ ] (اِ مرکب ) نوعی از بساط نرم و اعلا. (ناظم الاطباء). نوعی از قالین است . (آنندراج ).
-
فریدون علم
لغتنامه دهخدا
فریدون علم . [ ف ِ رِ ع َ ل َ ] (ص مرکب ) پادشاهی که درفش او چون فریدون افراشته باشد. به کنایت پیروز و کامیاب . فریدون صفت : خسرو جمشیدجام ، سام تهمتن حسام خضر سکندرسپاه ، شاه فریدون علم .خاقانی .
-
ماشل علم
لغتنامه دهخدا
ماشل علم . [ ش َ ع َ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان خشکبار است که در بخش خمام شهرستان رشت واقع است و 390 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
اژدهای علم
لغتنامه دهخدا
اژدهای علم . [ اَ دَ ی ِ ع َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اژدهای رایت . صورت اژدها که بر علم نقش کنند. (رشیدی ) : اژدهای علم عزم ورا بهر عدوعقرب از پیش روان ، نیش اجل در دنبال . سلمان ساوجی .رجوع به اژدها شود.
-
بی علم
لغتنامه دهخدا
بی علم . [ ع ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + علم ) بی دانش . جاهل . نادان : طاعت بی علم نه طاعت بودطاعت بی علم چو باد صباست . ناصرخسرو.شرف در علم و فضلست ای پسر عالم شو و فاضل بعلم آور نسب ، ماور چو بی علمان سوی بلعم . ناصرخسرو.سخن را بمیزان دانش بسنج که گفت...
-
علم الآثار
دیکشنری عربی به فارسی
باستان شناسي
-
علم الاعصاب
دیکشنری عربی به فارسی
عصب شناسي , بحث علمي عصب شناسي , پي شناسي