کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
علقه مضغه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
علقه مضغه
معنی
(عَ لَ قِ. مِ غَ) [ ع . ] 1 - (اِ.) خون بسته شده . 2 - (ص .) در فارسی ؛ شخص پست و حقیری که خودنمایی می کند.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
علقه مضغه
فرهنگ فارسی معین
(عَ لَ قِ. مِ غَ) [ ع . ] 1 - (اِ.) خون بسته شده . 2 - (ص .) در فارسی ؛ شخص پست و حقیری که خودنمایی می کند.
-
واژههای مشابه
-
علقة
لغتنامه دهخدا
علقة. [ ع َ ق َ ] (اِخ ) نام یکی از دخترهای امام موسی کاظم (ع ). (از حبیب السیر چ تهران ج 1 ص 225).
-
علقة
لغتنامه دهخدا
علقة. [ ع َ ق َ ] (ع اِ) کشیدگی جامه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، عَلَقات . (اقرب الموارد).
-
علقة
لغتنامه دهخدا
علقة. [ ع َ ل َ ق َ ] (اِخ ) ابن عبقربن انماربن اًراش بن عمروبن لحیان بن عمروبن مالک بن زیدبن کهلان ، از اهالی کهلان . جد جاهلیست و فرزندانش طایفه ای از بحیلة را تشکیل میدهند. (از الاعلام زرکلی ) (از معجم قبائل العرب ).
-
علقة
لغتنامه دهخدا
علقة. [ ع َ ل َ ق َ ] (ع اِ) آویزش . (منتهی الارب ). || طور دوم از ادوار نطفه ، که مانند خون غلیظشده ٔ منجمد میگردد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). خون بسته . ج ، عَلَق . (ترجمان القرآن جرجانی ). || یک قطعه خون . (از اقرب الموارد). || یکی زالو. (ا...
-
علقة
لغتنامه دهخدا
علقة. [ ع ِ ق َ ] (ع اِ) جامه ٔ طفل نوزاد. || پیراهن بی آستین ، یا جامه ای که دختران پوشند تا نیفه ٔ شلوار، که هر دو کرانه ٔ آن نادوخته باشد، یا جامه ٔ بهترین و نفیس ما علیه علقة؛ أی ثوب .(منتهی الارب ). جامه ایست کوچک ، و آن اولین جامه ایست که برای...
-
علقة
لغتنامه دهخدا
علقة. [ ع ُ ق َ ] (ع اِ) آویزش . (منتهی الارب ). بستگی دل . || آنقدر از درخت و علف که خوردنی یک روز شتر باشد. (منتهی الارب ).کل ما یتبلغ به المواشی من الشجر. (اقرب الموارد). || قوت روزگذار. (منتهی الارب ). «لهجة» و ناشتاشکن . (از اقرب الموارد). || در...
-
عَلَقَةٍ
فرهنگ واژگان قرآن
قطعهاي خون خشکيده و بسته شده
-
عُلقه و عادت
فرهنگ گنجواژه
خلق و خو.
-
جستوجو در متن
-
مضغة
لغتنامه دهخدا
مضغة. [ م ُ غ َ ] (ع اِ)پاره گوشت خام خائیده . ج ، مُضَغ. (مهذب الاسماء). پاره ای از گوشت و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پاره گوشت . (ترجمان البلاغه ). پاره ای گوشت بی استخوان . (دهار). گوشت پاره . (غیاث ). || ط...
-
مضغة
واژهنامه آزاد
مضغة. [م ُ غ َ] (ع اِ) پاره گوشت خام خائیده. مُضَغ. (مهذب الاسماء). پاره ای از گوشت و جز آن علقه و مضغه ؛ دشنامی است که کمی سن را نکوهند. دشنامی است که به جوانان کم تجربه و پرادعا گویند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) پرخوار و شکم پرست . زشت و بدخو. ه...
-
غرة
لغتنامه دهخدا
غرة. [ غ ُرْ رَ ] (ع اِ) ج ، غُرَر. (منتهی الارب ) (غیاث اللغات )(اقرب الموارد). سپیدی پیشانی است بزرگتر از درمی . وَضَح . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). صاحب صبح الاعشی گوید (ج 2 ص 19) غرة، سفیدی پیشانی اسب را گویند که بزرگتر از درهم باشد...