کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
علقمه مرادی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
علقمة
لغتنامه دهخدا
علقمة. [ ع َ ق َ م َ ] (اِخ ) ابن طلحةبن ابی طلحة. رجوع به علقمه ٔ عبدری شود.
-
علقمة
لغتنامه دهخدا
علقمة. [ ع َ ق َ م َ ] (اِخ ) ابن علاثةبن عوف بن أحوص بن جعفربن کلاب بن ربیعةبن عامربن صعصعة. رجوع به علقمه ٔ عامری شود.
-
علقمة
لغتنامه دهخدا
علقمة. [ ع َ ق َ م َ ] (اِخ ) ابن فغواء (یا ابی فغواء)بن عبیدبن عمروبن مازن بن عدی بن ربیعة. رجوع به علقمه ٔ خزاعی شود.
-
علقمة
لغتنامه دهخدا
علقمة. [ ع َ ق َ م َ ] (اِخ ) ابن قیس بن عبداﷲبن مالک بن علقمةبن سلامان ، مکنی به ابوشبل کوفی . رجوع به علقمه ٔ نخعی شود.
-
علقمة
لغتنامه دهخدا
علقمة. [ ع َ ق َ م َ ] (اِخ ) ابن مالک . نام طایفه ایست ظاهراً منسوب به علقمةبن مالک از قحطانیه ساکن صَبَر، از شهرهای خَولان در صَعدة. (از معجم قبائل العرب ).
-
علقمة
لغتنامه دهخدا
علقمة. [ ع َ ق َ م َ ] (اِخ ) ابن ناجیةبن حرث بن مصطلق . رجوع به علقمه ٔ خزاعی شود.
-
علقمة
لغتنامه دهخدا
علقمة. [ ع َ ق َ م َ ] (اِخ ) ابن نضر. وی در پیشروی اهل کوفه بود وقتی که در جنگ بر أحنف بن قیس خشم گرفتند. (از الاصابة ج 4 قسم اول ص 268).
-
علقمة
لغتنامه دهخدا
علقمة. [ ع َ ق َ م َ ] (اِخ ) ابن وقاص بن محصن بن کلدةبن عبد (یا لیل )بن طریف بن عتوارةبن عامربن مالک بن لبث بن بکربن عبدمناةبن کنانة. رجوع به علقمه ٔ لیثی شود.
-
علقمة
لغتنامه دهخدا
علقمة. [ ع َ ق َ م َ ] (اِخ ) ابن هوذةبن شماس بن باباتمیمی . رجوع به علقمه ٔ یربوعی شود.
-
علقمة
لغتنامه دهخدا
علقمة. [ ع َ ق َ م َ ] (اِخ ) ابن یزید. رجوع به علقمه ٔ عقبی شود.
-
علقمة
لغتنامه دهخدا
علقمة. [ ع َ ق َ م َ ] (اِخ ) شهری است در ساحل جزیره ٔ صقلیه (سیسیل ). (از معجم البلدان ).
-
علقمة
لغتنامه دهخدا
علقمة. [ ع َ ق َ م َ ] (اِخ ) نام طایفه ایست ساکن حیره . از جمله دیرهای آنان دیر حنظلةبن عبدالمسیح بن علقمةبن مالک بن رُبّی بن نُمارةبن لَخم بوده است . (از معجم قبائل العرب ).
-
علقمة
لغتنامه دهخدا
علقمة. [ ع َ ق َ م َ ] (اِخ )ابن عبدةبن ناشرةبن قیس . رجوع به علقمه ٔ فحل شود.
-
علقمة
لغتنامه دهخدا
علقمة. [ ع َ ق َ م َ ] (ع مص ) انداختن چیز تلخ در طعام و تلخ کردن آن . || تلخ شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِمص ) تلخی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (اِ) واحد علقم ، یعنی یک دانه حنظل یا یک دانه کُنار تلخ . (ناظم الاطباء).
-
علقمة
لغتنامه دهخدا
علقمة. [ ع َ ق َ م َ ](اِخ ) ابن حکیم فراسی . رجوع به علقمه ٔ فراسی شود.