کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
علفسوز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سوز
لغتنامه دهخدا
سوز. (نف مرخم ) سوزنده . || (اِمص ) سوزش . (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) : عجب نیست از سوز من گربباغ بتوفد درخت و بسوزد گیاغ . بهرامی .پیران جهاندیده و گرم و سرد روزگار چشیده از سرشفقت و سوز گویند. (تاریخ بیهقی ).از بهر غرقه کردن و سوز مخالفت با هم موافق...
-
سوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سوج، سوچ› suz ۱. باد بسیارسرد.۲. [مجاز] غم بسیار.۳. (بن مضارعِ سوختن) = سوختن۴. سوزنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): جانسوز، جهانسوز، خانمانسوز، دلسوز.۵. (اسم مصدر) سوزش.۶. (اسم مصدر) [قدیمی] اشتعال.۷. [قدیمی] آتش.〈 سوزوساز: [مجاز] صبر و بر...
-
سُوْز
لهجه و گویش گنابادی
souws در گویش گنابادی یعنی سبز شدن ، رشد کردن ، سوختن ، از دست دادن فرصت ها
-
سوزَ
لهجه و گویش گنابادی
swza در گویش گنابادی یعنی آمپول ، سوزن
-
سوز
دیکشنری فارسی به عربی
انفجار
-
سوز
لهجه و گویش تهرانی
باد سرد و سوزان،سرما
-
سوزِ
لهجه و گویش تهرانی
ناراحتی شدید
-
سوز
واژهنامه آزاد
(لری) [sowz] سبز.
-
سوز
واژهنامه آزاد
سوزاندن
-
پی سوز، پیه سوز،
لهجه و گویش تهرانی
چراغ پیاله ای فتیله داربا روغن کرچک که دود میکند( ابزار مقنیها)
-
علف ترانگبین
لغتنامه دهخدا
علف ترانگبین . [ ع َ ل َ ف ِ ت َ اَ گ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به ترانگبین و ترنجبین شود.
-
علف ترنجبین
لغتنامه دهخدا
علف ترنجبین . [ ع َ ل َ ف ِ ت َ رَ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به ترنجبین شود.
-
علف خشک
لغتنامه دهخدا
علف خشک . [ ع َ ل َ ف ِ خ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گیاه خشک . (ناظم الاطباء).
-
علف سبز
لغتنامه دهخدا
علف سبز. [ ع َ ل َ ف ِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گیاه تر و تازه . (ناظم الاطباء).
-
علف من
لغتنامه دهخدا
علف من . [ ع َ ل َ ف ِ م َن ن ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به ترنجبین شود.