کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
علثة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
علثة
لغتنامه دهخدا
علثة. [ ع ُ ث َ ] (ع اِ) قوت روزگذار. قوت لایموت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). بخورنمیر. || چیز کم . (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
علسة
لغتنامه دهخدا
علسة. [ ع َ ل َ س َ ] (اِخ ) ابن عدی بلوی . از کسانی است که در «تحت الشجرة» بیعت کرد، و در فتح مصر نیز حاضر بود. (از الاصابة ج 4 قسم اول ص 252).
-
علسة
لغتنامه دهخدا
علسة. [ ع َ ل َ س َ ] (ع اِ) حیوان کوچکی است شبیه به مورچه . (از اقرب الموارد).
-
علصة
لغتنامه دهخدا
علصة. [ ع ُ ص َ ] (ع اِ)مقدار کم و قلیل . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
الست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: الستُ (=آیا نیستم؟)] 'alast ازل؛ زمانی که ابتدا ندارد. Δ مٲخوذ از قرآن کریم: «اَلَستُ بربِّکُم؟» (اعراف: ۱۷۳) (= آیا من پروردگار شما نیستم؟): ◻︎ برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر / که ندادند جز این تحفه به ما روز الست (حافظ: ۶...
-
الست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آلست، آرست› [قدیمی] 'alast سرین؛ کفل؛ ران: ◻︎ همچون رطب اندام و چو روغنْش سرین / همچون شبه زلفکان و چون دنبه الست (عسجدی: ۲۵).
-
آلست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹الست، آرست› 'ālast آلر؛ سرین؛ کفل؛ ران.
-
آلست
فرهنگ فارسی معین
(لَ) ( اِ.) = آلسن : نک آلر.
-
آلست
لغتنامه دهخدا
آلست . [ ل َ ] (اِ) سُرین . آلر. آرست : همچون رطب اندام و چو روغنْش سراپای همچون شبه زلفین و چو پیلسته ش آلست . عسجدی .در بعض فرهنگها بکلمه معنی اِست نیز داده اند.
-
الست
لغتنامه دهخدا
الست . [ اَ ل َ ] (اِ) سرین . کون فربه باشد. (فرهنگ اسدی ). کفل و سرین . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (هفت قلزم ) : همچون رطب اندام و چو روغنش سرین همچون شبه زلفکان و چون دنبه الست . عسجدی (از فرهنگ اسدی ).شاید مصراع دوم بیت عسجدی بدین صورت باشد: همچو...
-
الست
لغتنامه دهخدا
الست . [ اَ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش صفی آباد شهرستان سبزوار که در 7500گزی باختر صفی آباد و 2 هزارگزی شمال جاده ٔ ارابه رو صفی آباد به اسفراین قرار دارد. جلگه و معتدل است . سکنه ٔ آن 267 تن شیعه هستند و به ترکی و فارسی سخن میگویند. آب...
-
الست
لغتنامه دهخدا
الست . [ اَ ل َ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ استفهامی ) در عربی تاء آن مضموم است ولی فارسی زبانان به سکون آن تلفظ میکنند بمعنی آیا نیستم ؟ یا آیا نباشم ؟ الف در اول آن برای استفهام ، و «لست » صیغه ٔ متکلم وحده از «لیس » است ، و لفظ «الست » اشاره است به آیه ٔ ...
-
أَلَسْتُ
فرهنگ واژگان قرآن
آيا نيستم
-
الست
واژهنامه آزاد
اغازین، زمان اول