کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
علبة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
علبة
معنی
قوطي , چاي دان , نارنجک , گازاشک اور , کوله پشتي , بقچه , دسته , گروه , يک بسته(مثل بسته سيگاروغيره) , يکدست ورق بازي , بسته بندي کردن , قرار دادن , توده کردن , بزور چپاندن , بارکردن , بردن , فرستادن , بسته , بسته کوچک , قوطي (سيگار و غيره) , قلع , حلبي , حلب , باقلع يا حلبي پوشاندن , سفيد کردن , درحلب ياقوطي ريختن , حلب کردن
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
علبة
لغتنامه دهخدا
علبة. [ ع ِ ب َ ] (ع اِ) گره درشت از درخت که از آن کنده ٔ پای مجرمان و زندانیان و بندیان سازند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || شیردوشه ٔ چرمین . (منتهی الارب ). عُلبة. ج ، عِلب .
-
علبة
لغتنامه دهخدا
علبة. [ ع ُ ب َ ] (اِخ ) ابن زیدبن عمروبن زیدبن جشم بن حارثةبن حرث بن خزرج بن عمروبن مالک بن أوس انصاری أوسی . از جمله ٔ بکائین در غزوه ٔ تبوک است . (از الاصابة ج 4 قسم اول ص 261).
-
علبة
لغتنامه دهخدا
علبة. [ ع ُ ب َ ] (ع اِ) نخل دراز. || شیردوشه ٔ چرمین یا چوبین . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عِلبة. ج ، عُلب ، عِلاب .
-
علبة
دیکشنری عربی به فارسی
قوطي , چاي دان , نارنجک , گازاشک اور , کوله پشتي , بقچه , دسته , گروه , يک بسته(مثل بسته سيگاروغيره) , يکدست ورق بازي , بسته بندي کردن , قرار دادن , توده کردن , بزور چپاندن , بارکردن , بردن , فرستادن , بسته , بسته کوچک , قوطي (سيگار و غيره) , قلع , ح...
-
واژههای همآوا
-
علبط
لغتنامه دهخدا
علبط. [ ع ُ ب ِ ] (ع ص ) عریض و پهن . (از اقرب الموارد).
-
علبط
لغتنامه دهخدا
علبط. [ ع ُ ل َ ب ِ ] (ع ص ) هر چیز درشت و ستبر. || شیر خفته ٔ دفزک شده . || (اِ) سنگینی و ثقل تن . || گله ٔ گوسفند از پنجاه تا هر قدر که باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
البة
لغتنامه دهخدا
البة. [ اَ ل َ ب َ ] (ع اِ) جوشن چرمین . (منتهی الارب ).
-
البة
لغتنامه دهخدا
البة. [ اُ ب َ] (ع اِامص ) گرسنگی . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء).
-
البت
واژهنامه آزاد
[اَ بَ] البته در گویش لاتی.
-
جستوجو در متن
-
چای دان
دیکشنری فارسی به عربی
علبة
-
گازاشک اور
دیکشنری فارسی به عربی
علبة
-
یک بسته(مثل بسته سیگاروغیره)
دیکشنری فارسی به عربی
علبة
-
یکدست ورق بازی
دیکشنری فارسی به عربی
علبة