کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
علانیة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
علانیة
لغتنامه دهخدا
علانیة. [ ع َ ی َ ] (ع مص ، اِمص ) ظاهر و هویدا شدن و انتشار یافتن . (از اقرب الموارد). آشکارگی . خلاف سرّ. (منتهی الارب ). || آشکارا و هویدا. (ناظم الاطباء) : در سر و در علانیه کردم گناه و داشت از سرّ و از علانیه ٔ من خبر خبیر. سوزنی .|| (ص ) رجل عل...
-
واژههای مشابه
-
علانیه
فرهنگ فارسی معین
(عَ یِ) [ ع . علانیة ] 1 - (مص ل .) ظاهر شدن ، آشکار گشتن . 2 - (اِ.) آشکار، ظاهر.
-
علانیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: علانیَّة] [قدیمی] 'alāniy[y]e ۱. ظاهر شدن؛ هویدا شدن؛ آشکار شدن.۲. (اسم) [مقابلِ سر] آشکارگی؛ آشکارا؛ آشکار.
-
عَلَانِيَةً
فرهنگ واژگان قرآن
آشکار
-
علانیه کردن
لغتنامه دهخدا
علانیه کردن . [ ع َ ی َ / ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ظاهرو آشکار کردن . کاری را برملا کردن . (ناظم الاطباء).
-
طاهر سر و علانیه
لغتنامه دهخدا
طاهر سر و علانیه . [ هَِ رِ س ِرْ رُ ع َ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) کسی باشد که در ایفای حقوق حق و خلق ، برای آنکه مراعات هر دو جانب را کرده باشد، سعی و کوشش بلیغ مرعی دارد. کذا فی اصطلاحات الصوفیه . (کشاف اصطلاحات الفنون ). کسی که حقوق خدا و خل...
-
جستوجو در متن
-
جاهب
لغتنامه دهخدا
جاهب . [ هَِ ] (ع ص ، ق ) علانیه . اتاه جاهباً و جاهیا؛ آمد او را علانیه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
بدح
لغتنامه دهخدا
بدح . [ ب َ ] (ع اِ) نوعی ازماهی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از معجم متن اللغة). || علانیة. (آنندراج ) (معجم متن اللغة): فعل فلان کذا بدحاً؛ علانیه کرد فلان آن کار را. (ناظم الاطباء). قطعه بدحاً؛ ای علانیةً. (منتهی الارب ).
-
علانون
لغتنامه دهخدا
علانون . [ ع َ ] (ع اِ) ج ِ علانیه . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
جاهیاً
لغتنامه دهخدا
جاهیاً. [ یَن ْ ] (ع ق ) علانیه و آشکارا. (منتهی الارب ).
-
راز
واژگان مترادف و متضاد
۱. پوشیده، رمز، سر، غیب، مصاص، نهفته ۲. رنگ، فام، لون ۳. گلکار ≠ علانیه
-
علن
لغتنامه دهخدا
علن . [ ع َ ل َ ] (ع مص ) پیدا گردانیدن . (از منتهی الارب ). پیدا و آشکار کردن . (ناظم الاطباء). || آشکار گردیدن .(منتهی الارب ). پدید آمدن و پخش شدن (خلاف نهان شدن ). (از اقرب الموارد). و رجوع به عَلانیة و عُلون شود.
-
آشکارا
واژگان مترادف و متضاد
آشکار، افشا، بیپرده، بین، پدیدار، پیدا، جلوت، جهراً، صریح، ظاهر، علانیه، علنا، علنی، علیالظاهر، فاش، مرئی، مشهود، معلوم، مکشوف، واضح، هویدا ≠ پوشیده، درخفا، مخفی، مستور، ناآشکارا، نهانی، نهفته