کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
علام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آلام
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] ( اِ.) جِ الم ؛ دردها، رنج ها.
-
آلام
لغتنامه دهخدا
آلام . (ع اِ) ج ِ اَلَم . دردها. رنجها.- آلام جسمانی ؛ دردها که به تن رسد.- آلام روحانی ؛ تعب ها که خاطر و روح آزارد.- آلام نفسانی ؛ کُرَب .
-
الاَّم
لغتنامه دهخدا
الاَّم . [ اِل ْ ] (ع مص ) فرزند ناکس آوردن . || کاری کردن که بدان ناکس کنند و نکوهش کنند. (منتهی الارب ). کاری کردن که مردمان لئیم خوانند ویرا.(تاج المصادر بیهقی ). || بند کردن رخنه ٔ کُمکُم (آفتابه ) و سبو. || اصلاح کردن حال کسی را. || (اِ) ج ِ لئی...
-
الام
لغتنامه دهخدا
الام . [ ] (اِ) بلغت خوارزمی بمعنی جا و موضع و مکان . (شعوری ج 1 ص 147 ب ). مغولی ، بمعنی موضع و جای و منزل . (آنندراج ).
-
الام
لغتنامه دهخدا
الام . [ ] (اِخ ) نام یکی از فرزندان نوح که به بابل مقام داشت و ضحاک قصد کشتن او کرد. وی بگریخت و با فرزندان در زمین روم مقام گرفت و بدانجا درگذشت . (مجمل التواریخ ص 147).
-
الام
لغتنامه دهخدا
الام . [ اُ ] (اِ) پیغام و نوشته ای را گویند که زبان بزبان و دست بدست برسانند. || (ص ، اِ) پیغام رساننده .(برهان ). تکرار الام نیز همین معنی دارد. (برهان ).
-
الام
لغتنامه دهخدا
الام .[ اُ ] (ترکی ، اِ) نوعی خراج که سابقاً در بعضی قرارعایا به مالکان میپرداختند : پول اخراجات به هر اسم و رسم که باشد سیما علوفه ... و الام ... مزاحمت بحال ایشان نرسانید. (مرآت البلدان ج 1 ص 337).
-
عَلاََّمُ
فرهنگ واژگان قرآن
بسيار دانا
-
جستوجو در متن
-
all-knowing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
همه دانستن، علام
-
omniscient
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مشهور، علام، واقف بهمه چیز
-
غیوب
لغتنامه دهخدا
غیوب . [ غ ُ ] (ع اِ) ج ِ غَیب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). رجوع به غیب شود.- علام الغیوب ؛ داننده ٔ نهانیها. داننده ٔ غیبها. نامی از نامهای خدای تعالی .
-
یرناء
لغتنامه دهخدا
یرناء. [ ی ُ رَن ْ نا ] (ع اِ) یرناء. یرنا. حنا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). حنا یا رنگی است مانند حنا. (آنندراج ). فنا. عُلام . رقون . رقان .(السامی فی الاسامی ). و رجوع به یرنا و یرناء شود.
-
ابن سراج
لغتنامه دهخدا
ابن سراج . [ اِ ن ُس َرْ را ] (اِخ ) محمدبن علی بن عبدالرحمن دمشقی صوفی . او در مائه ٔ هشتم هجری میزیسته و کتابی تشویق الارواح و القلوب الی ذکر علام الغیوب داشته که ظاهراً از میان رفته است و جزئی از آن به نام تفّاح الارواح و مفتاح الارباح شامل سرگذشت...
-
دهلوی
لغتنامه دهخدا
دهلوی . [ دِ ل َ ] (اِخ ) عبداﷲ علام الدین بغدادی دهلوی صدیقی حنفی . او راست : الدرة السنیة فی الرد علی المادیة و اثبات النوامیس الشرعیة فی الادلة العقلیة. (از معجم المطبوعات مصر ج 1).
-
عالم
لغتنامه دهخدا
عالم . [ ل ِ ] (ع ص ) خردمند. دانا. کسی که او را دانش باشد. مقابل جاهل . ج ، عُلاّم و عالمون . (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از منتهی الارب ) : چنین که کرد تواند مگر خدای بزرگ که قادر است و حکیم است و عالم و جبار. ناصرخسرو.عالم که به جهل خود مقر شدا...