کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
علام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
علام
/'allām/
معنی
بسیاردانا؛ دانشمند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
علام
لغتنامه دهخدا
علام . [ ع َ ] (ع اِ) ج ِ عَلامة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
علام
لغتنامه دهخدا
علام . [ ع َ م َ ] (ع حرف جر + اسم ) مرکب از «علی » حرف جر، و «ما»ی استفهامی ، الف «ما» بواسطه ٔ داخل شدن حرف جر بر آن ، حذف شده است . (اقرب الموارد). مخفف «علی ما»، یعنی بر چه و بر کدام . (ناظم الاطباء).
-
علام
لغتنامه دهخدا
علام . [ ع َل ْ لا ] (ع ص ) بسیار دانا. (اقرب الموارد). نیک دانا. (منتهی الارب ). || کسی که دانا به انساب مردمان باشد. نسابه . (اقرب الموارد). آنکه از نسبت مردم آگاه باشد. (منتهی الارب ).
-
علام
لغتنامه دهخدا
علام . [ ع ِ ] (ع اِ) ج ِ عَلَم . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
علام
لغتنامه دهخدا
علام . [ ع ِل ْ لا ] (ع مص ) آموزاندن . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || آگاهانیدن (ناظم الاطباء). || متصف به شجاعت نمودن . || نشان گذاردن شناسائی را. (اقرب الموارد).
-
علام
لغتنامه دهخدا
علام . [ ع ُ ] (ع اِ) چرخ . چرغ . (منتهی الارب ). صقر. (اقرب الموارد). باشه . باشق . واشه . عُلاّم . (منتهی الارب ).
-
علام
لغتنامه دهخدا
علام . [ ع ُل ْلا ] (ع ص ) بسیار دانا. (اقرب الموارد). نیک دانا. || عارف نسب . (منتهی الارب ). عارف به انساب مردمان . نسابه . || (اِ) صقر. (اقرب الموارد). چرخ . باشه . عُلام . (منتهی الارب ). || حنا که بدان رنگ کنند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ||...
-
علام
فرهنگ فارسی معین
(عَ لّ) [ ع . ] (ص .) دانشمند، بسیار دانا.
-
علام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'allām بسیاردانا؛ دانشمند.
-
واژههای مشابه
-
عَلاََّمُ
فرهنگ واژگان قرآن
بسيار دانا
-
ملک علام
لغتنامه دهخدا
ملک علام . [ م َ ل ِ ک ِ ع َل ْ لا ] (اِخ ) کنایه از خدای دانا. خدای علیم . خدای تعالی : عزرائیل سلام ملک علام به سید عالم رساند و رسالت حق بگذراند. (قصص الانبیاء ص 244).
-
علام الغیوب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'allāmolqoyub ۱. دانندۀ رازهای نهان.۲. (اسم، صفت) از نامهای خدایتعالی.
-
واژههای همآوا
-
آلام
فرهنگ واژههای سره
دردها، رنجها، رنج ها