کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
علاقه بندی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
علاقه بندی
/'elāqebandi/
معنی
شغل و عمل علاقهبند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
علاقه بندی
لغتنامه دهخدا
علاقه بندی . [ ع ِ / ع َ ق َ / ق ِ ب َ ] (حامص مرکب ) شغل علاقه بند. (ناظم الاطباء). || (اِ مرکب ) محل علاقه بند. دکان علاقه بندی .
-
علاقه بندی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] 'elāqebandi شغل و عمل علاقهبند.
-
واژههای مشابه
-
علاقة
لغتنامه دهخدا
علاقة. [ ع َل ْ لا ق َ ] (ع اِ) مرگ . (ذیل اقرب الموارد).
-
علاقة
دیکشنری عربی به فارسی
وابستگي , نسبت , ارتباط , شرح , خويشاوند , کارها , نقل قول , وابسته به نسبت يا خويشي
-
بی علاقه
فرهنگ واژههای سره
بی شور
-
علاقه دارم
فرهنگ واژههای سره
دلبستگی دارم
-
علاقه داشتن
فرهنگ واژههای سره
دلبستگی داشتن
-
علاقه مند
فرهنگ واژههای سره
دوستدار
-
علاقه بند
لغتنامه دهخدا
علاقه بند. [ ع َ ق َ ب َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان برغان بخش کرج شهرستان تهران واقع در 33هزارگزی شمال باختری کرج و 16 هزارگزی شمال راه شوسه ٔ کرج به قزوین . منطقه ایست کوهستانی و سردسیر دارای 72 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ برغان تأمین میشود.محصول...
-
علاقه بند
لغتنامه دهخدا
علاقه بند. [ ع ِق َ / ق ِ ب َ ] (نف مرکب ) آنکه ابریشم بافد و رشته و غیره از ابریشم سازد. و بهندی پطوه گویند. (آنندراج ). || سازنده ٔ نوار و قیطان . (ناظم الاطباء). || کسی که ابریشم تابیده و نوار و قیطان فروشد. (ناظم الاطباء).
-
علاقه جنبان
لغتنامه دهخدا
علاقه جنبان . [ ع َ ق َ جُم ْ] (اِخ ) دهی است از دهستان کهنه فرود بخش حومه ٔ شهرستان قوچان واقع در 9 هزارگزی جنوب باختری قوچان و 3 هزارگزی باختر راه شوسه ٔ عمومی مشهد به قوچان . سرزمین آن جلگه است و دارای آب و هوای معتدل . جمعیت آن 157 تن است . آب آن...
-
علاقه دار
لغتنامه دهخدا
علاقه دار. [ ع َ / ع ِ ق َ / ق ِ ] (نف مرکب ) دارنده ٔ علاقه . علاقمند. کسی که تعلق خاطر دارد. کسی که دوست دارد. رجوع به علاقه شود. || مرتبط. (ناظم الاطباء). || منسوب . || متعلق . || کسی که مسؤول مالیات محل ویا ده باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به علاقه...
-
علاقه مند
لغتنامه دهخدا
علاقه مند. [ ع َ /ع ِ ق َ / ق ِ م َ ] (ص مرکب ) محب دوستار. خواستار. به دل دوست دارنده . دارای علاقه . علاقه دار. || مرتبط. (ناظم الاطباء). || منسوب . || متعلق . || کسی که مسؤول مالیات محل ویا ده باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به علاقه دار شود.
-
علاقه بند
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ) [ ع - فا. ] (ص فا.) کسی که از ابریشم رشته و قیطان می بافد.