کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عُق و ریغ
فرهنگ گنجواژه
اسهال و استفراغ.
-
واژههای همآوا
-
آق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [ترکی] [قدیمی] 'āq سفید؛ سپید.
-
آق
فرهنگ فارسی معین
[ تر - مغ . ] (ص .) سفید: آق پر، پر سفید؛ آق تپه ، تپة سفید.
-
آق
لغتنامه دهخدا
آق . (اِخ ) نام طائفه ای از ترکمانان ساکن ایران ، دارای 700 خانوار. || نام طائفه ای از ترکمانان ایران ، ساکن قزل ملته حرگلان دارای سی خانوار.
-
آق
لغتنامه دهخدا
آق . (ترکی ، ص ) سپید. سفید.
-
اغ
لغتنامه دهخدا
اغ . [ اُ ] (اِ صوت ) صدائی که در حین استفراغ از گلو برآید. (فرهنگ نظام ): صدای اغ بچه را شنیدم ، دویدم بیرون شانه هایش را گرفتم مبادابر زمین افتد. (فرهنگ نظام ). و رجوع به اغ اغ شود.- اُغ زدن ؛ درحال استفراغ و قی از گلو صدا دادن . و مشتقات مصدر مذک...
-
اُغْ
لهجه و گویش گنابادی
ogh در گویش گنابادی یعنی افسوس ، دریغ ، آه
-
آق
لهجه و گویش تهرانی
مخفف آقا
-
اُق
لهجه و گویش تهرانی
استفراغ، دل بهم خوردن
-
اق
واژهنامه آزاد
اق همان سفید است اک هم گفته می شود.
-
جستوجو در متن
-
غثیان
واژگان مترادف و متضاد
استفراغ، تهوع، عق، قی
-
قی
واژگان مترادف و متضاد
استفراغ، تهوع، شکوفه، عق
-
اق زدن
فرهنگ فارسی معین
(اُ. زَ دَ) (مص ل .) = عق : حال به هم خوردن ، استفراغ .
-
عقة
لغتنامه دهخدا
عقة. [ ع ِق ْ ق َ ] (ع اِ) اسم النوع است مصدر عق را. (از اقرب الموارد). رجوع به عق شود. || موی شکمی هر چه از ستور باشد، یا در خران و مردم فقط. (از منتهی الارب ). موی هر نوزاد از مردم و بهائم ، و گویند آن فقط برای خران و مردم است . ج ، عِقَق . (از اقر...