کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عقور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عقور
/'oqur/
معنی
ویژگی سگی که گاز میگیرد؛ هار.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عقور
لغتنامه دهخدا
عقور. [ ع ُ ] (اِخ ) نام جایگاهی است . (از معجم البلدان ) (از منتهی الارب ).
-
عقور
لغتنامه دهخدا
عقور. [ع َ ] (ع ص ) سگ گزنده . (منتهی الارب ). حیوانی که بگزد.(از اقرب الموارد). ضد انوس . ج ، عُقُر : دهر بی منفعت خری است پلیدچرخ بی عافیت سگی است عقور. مسعودسعد.در عمارتها سگانند و عقوردر خرابیهاست کنج عزّ و نور. مولوی .|| گزنده ٔ ذی روح است و بس ...
-
عقور
فرهنگ فارسی معین
(عَ) [ ع . ] (ص .) گزنده ، گاز گیرنده .
-
عقور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمعِ عُقُر] [قدیمی] 'oqur ویژگی سگی که گاز میگیرد؛ هار.
-
واژههای همآوا
-
اغور
فرهنگ فارسی معین
( اُ ) [ تر. ] ( اِ.) نک اُغُر.
-
اغور
لغتنامه دهخدا
اغور. [ ] (اِخ ) ابن شاه رستم . از امرای کوچک لر در زمان صفویه . رجوع به تاریخ مغول عباس اقبال ص 452 و فهرست آن شود.
-
اغور
لغتنامه دهخدا
اغور. [ اَ وَ ] (ع ن تف ) گودتر. (یادداشت مؤلف ).
-
اغور
لغتنامه دهخدا
اغور. [ اُ غُرْ ] (اِ) اُغُر. شگون . آغال . فال . (یادداشت مؤلف ). رجوع به آغال و اغال شود.- اغور بخیر ؛ وقتت خوش .- بداغور ؛ شوم . بدآغال .- خوش اغور ؛ خوش آغال . میمون . خجسته . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
اُغُور
لهجه و گویش تهرانی
شگون، خوش
-
جستوجو در متن
-
عقر
لغتنامه دهخدا
عقر. [ ع ُ ق ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَقور. رجوع به عقور شود. || (اِ) میانه و معظم آتش و فرودآمدنگاه آن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || جمر و اخگر. (از اقرب الموارد).
-
دریاس
لغتنامه دهخدا
دریاس . [ دِرْ ] (ع اِ) شیر. (منتهی الارب ). || سگ «عقور» و گزنده ، و گویند آن مصحف درباس است . (از اقرب الموارد).
-
انوس
لغتنامه دهخدا
انوس . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ضد عقور یعنی سگ ناگزنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
مرشاء
لغتنامه دهخدا
مرشاء. [ م َ ] (ع ص ) مؤنث أمرش به معنی شریر. ج ، مُرْش . (از اقرب الموارد). || گزنده و عقور از هر حیوان که باشد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || زمین بسیارگیاه . (منتهی الارب ). زمینی که اقسام گیاهان به فراوانی در آن باشد. (از اقرب الموارد...