کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عقلیة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عقلیة
لغتنامه دهخدا
عقلیة. [ ع َ لی ی َ ] (ع ص نسبی ) مؤنث عقلی . منسوب به عقل . رجوع به عقل و عقلی شود. || علوم عقلیه . (فرهنگ فارسی معین ).
-
واژههای مشابه
-
عقلية
دیکشنری عربی به فارسی
ذهن , قوه ذهني , روحيه , طرز فکر , انديشه
-
اعتبارات عقلیه
لغتنامه دهخدا
اعتبارات عقلیه . [ اِ ت ِ ت ِ ع َ لی ی َ / ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مفاهیم عام و بسیط و کلی که در عقل تحقق دارند و بر موجودات مختلف الحقیقة اطلاق شوند، مانند: مفاهیم وجود، ماهیت ، شیئیت و حقیقت و ذات که بر جوهر وعرض و سواد و بیاض و انسان و فرس و...
-
واژههای همآوا
-
اقلیت
واژگان مترادف و متضاد
کمترینها ≠ اکثریت
-
اقلیت
فرهنگ واژههای سره
بخش کمتر، کمترین، کمتر
-
اقلیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اقلیَّة، مقابلِ اکثریت] 'aqal[l]iy[y]at ۱. کم بودن.۲. (اسم) جمعیت یا گروهی که دارای نژاد، مذهب، یا آداب و رسوم خاصی باشند و نسبت به عموم مردم تعدادشان کم باشد.
-
اقلیت
فرهنگ فارسی معین
(اَ قَ یَّ) [ ع . ] (مص جع .) 1 - کم بودن . 2 - قسمت کمتر، بخش کمتر. 3 - گروهی از افراد یک کشور یا یک شهر که دین یا نژادشان با اکثریت مردم آن جا فرق داشته باشد.
-
اغلیة
لغتنامه دهخدا
اغلیة. [ اَ ی َ ] (ع اِ) ج ِ غَلاء، یعنی نوعی از ماهی خرد. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). ج ِ غلاء. یعنی ماهی کوچک تن . (از اقرب الموارد).
-
اقلیت
لغتنامه دهخدا
اقلیت . [ اَ ق َل ْ لی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ، اِ) اندک بودن . اندکی کم بودن . قسمت کمتر، مقابل اکثریت .- اقلیت پارلمانی ؛ عده ای از نمایندگان که با برنامه های دولت موافق نباشند و عدّه ٔ آنان به آن اندازه نرسد که رأی ایشان بتواند دولت را ساقط کند...
-
اقلیت
واژهنامه آزاد
اقلیت:میهنگان، هم میهنان اقلیت، به جای واژه ی ناپسند اقلیت، این واژه ی فخیم و ایرانی زیبا و برازنده ی همه ی هم میهنان ایرانی است. همه ی اقلیت قومی و دینی، آنچه که از میهن بر جای مانده و به مردم رسیده باشد، یا آنچه که به میهن تعلق و تطبیق دارد. مانند ...
-
جستوجو در متن
-
طرز فکر
دیکشنری فارسی به عربی
عقلية
-
قوه ذهنی
دیکشنری فارسی به عربی
خلية , عقلية