کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عقلة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عقلة
لغتنامه دهخدا
عقلة. [ ع َ ل َ ] (ع اِمص ) بند آمدن زبان از سخن . (از اقرب الموارد).
-
عقلة
لغتنامه دهخدا
عقلة. [ ع ُ ل َ ] (ع اِ) شکلی است از اشکال رمل . (از کشاف اصطلاحات الفنون ) (از منتهی الارب ). شکلی است منحوس از اشکال رمل . (غیاث اللغات ). || بندی است از بندهای کشتی . (منتهی الارب ):لفلان عقلة یعقل بها الناس ؛ هرگاه با مردم کشتی میگیرد پایهای آنان...
-
واژههای مشابه
-
عقله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عقلَة] [قدیمی] 'oqle ۱. بند؛ بندی که بر دست یا پا ببندند.۲. از اشکال رَمل.
-
واژههای همآوا
-
اغلط
لغتنامه دهخدا
اغلط. [اَ ل َ ] (ع ن تف ) غلطتر. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
اقلط
لغتنامه دهخدا
اقلط. [ اَ ل َ ] (ع ن تف ) نومیدتر. آیس : هذا اقلط منه ؛ ای آیس ؛ یعنی ناامیدتر است از آن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
-
أَقَلَّتْ
فرهنگ واژگان قرآن
بردارد
-
جستوجو در متن
-
صابة
لغتنامه دهخدا
صابة. [ ب َ ] (ع اِمص ) عاهت . مصیبت . || ضعف و سستی عقل . یقال : فی عقله صابة؛ ای طرف من الجنون . || (اِ) درختی است تلخ . ج ، صاب . (منتهی الارب ).
-
هبتة
لغتنامه دهخدا
هبتة. [ هََ ت َ ] (ع اِمص ) سستی و ضعف : فی عقله هبتة؛ یعنی ضعف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || حمق و نادانی : و فیه هبتة؛ یعنی نادان است . (معجم متن اللغة). غفلت و بی خبری . (معجم متن اللغة). || (اِ) یک بار. یک دفعه . (اقرب الموار...
-
اغتماز
لغتنامه دهخدا
اغتماز. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) طعن کردن بر کسی و عیب نمودن . یقال : فعلت شیئاً فاغتمز فلان علی ؛ ای طعن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء).طعن کردن بر کسی . یقال : فعلت شیئاً فاغتمزه فلان ؛ ای طعن علی فیه و وجد بذالک مغمزاً. (از اقرب الموارد)....
-
خلاط
لغتنامه دهخدا
خلاط. [ خ ِ ] (ع مص ) آمیزش کردن با کسی . منه : خالطه مخالطةً و خلاطاً. || با درد و رنج شدن . منه : خالطه الداء. || گرگ در گوسفندان افتادن . منه : خالط الذئب الغنم . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). || گائیدن زن . م...
-
خلب
لغتنامه دهخدا
خلب . [ خ َ ] (ع مص ) فریفتن کسی را بزبان و خدعه کردن با او. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).- امثال : اذا لم تغلب فاخلب ؛ چون غالب نیامدی ، پس خدعه کن .|| خراشیدن کس را بناخن و مجروح کردن او را. (منتهی الارب ) (ا...
-
اطواق
لغتنامه دهخدا
اطواق . [ اَطْ ] (ع اِ)ج ِ طوق ، گردن بند و هرچه گرد چیزی دیگر باشد. (فرهنگ نظام ) (از آنندراج ). ج ِ طوق ، گردن بند و هرچه گرد گیرد چیزی را . (منتهی الارب ). || شیر یا آبی که در درون ثمر نارجیل است و هو مسکر جداً معتدلاً ما لم یبرز شاربه للریح فان ب...