کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عقلایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عقلایی
/'oqalāy(')i/
معنی
عاقلانه؛ خردمندانه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
عاقلانه، معقول، منطقی ≠ غیرعقلایی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عقلایی
واژگان مترادف و متضاد
عاقلانه، معقول، منطقی ≠ غیرعقلایی
-
عقلایی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به عقلا) [عربی. فارسی] 'oqalāy(')i عاقلانه؛ خردمندانه.
-
جستوجو در متن
-
notionalness
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عقلایی
-
خردپسند
واژگان مترادف و متضاد
عقلانی، عقلایی
-
خردمندانه
واژگان مترادف و متضاد
بخردانه، حکیمانه، حکمتآمیز، عقلایی، عاقلانه، عالمانه ≠ سفیهانه
-
حکیمانه
واژگان مترادف و متضاد
۱. حکمتآمیز، خردمندانه، عاقلانه ۲. عقلایی ≠ سفیهانه
-
سفاهتآمیز
واژگان مترادف و متضاد
ابلهانه، احمقانه، بیخردانه، جنونآمیز ≠ عاقلانه، عقلایی، خردمندانه
-
عقلانی
واژگان مترادف و متضاد
۱. عقلایی ۲. عقلی ≠ غیرمنطقی ۳. حسی
-
عاقلانه
واژگان مترادف و متضاد
بخردانه، خردمندانه، زیرکانه، عالمانه، عقلایی، هوشمندانه، هوشیارانه ≠ جاهلانه
-
منطقی
واژگان مترادف و متضاد
۱. عقلایی، عقلانی، مدلل، درست، سنجیده، معقول ۲. روششناس، منطقدان ۳. جدلی ≠ غیرمنطقی، نامعقول
-
معقول
واژگان مترادف و متضاد
۱. پسندیده، روا، شایست، مناسب، موجه ۲. عقلایی، منطقی ۳. دانسته، دریافته ۴. سربهزیر، فرهیخته، مودب ≠ نامعقول
-
خام انجام
لغتنامه دهخدا
خام انجام . [ اَ ] (ص مرکب ) آنچه انجامش خام وناپخته باشد. آنچه انجامش عقلایی نباشد : نه شکنجی که بود خام انجام بل شکنجی که بود تیزآهنج .سوزنی .
-
معامله
لغتنامه دهخدا
معامله . [ م ُ م َ ل َ /م ُ م ِ ل ِ ] (از ع ، اِمص ) با هم عمل کردن و کار کردن . (غیاث ) (آنندراج ). || داد و ستد کردن . بازارگانی کردن . سوداگری کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || تجارت و سوداگری و دادوستد و خرید و فروخت . (ناظم الاطباء). سوداگر...
-
رواقیان
لغتنامه دهخدا
رواقیان . [ رِ ] (اِخ ) ج ِ رواقی . رواقیون . اهل اسطوانه . (دزی ج 1 ص 22). حکمای اشراقیان که از مکاشفه احوال ضمائر معلوم می کردند و در کتابی نوشته بودکه رواقیان از آن گویند که ایشان بر رواق نشسته معالجه ٔ بیماران می کردند و احتیاج به نبض گیری نداشتن...