کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عقربک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عقربک
/'aqrabak/
معنی
۱. =عقربه۲
۲. (پزشکی) زخم و ورم دردناکی که در سر انگشت پیدا میشود؛ التهاب حاد و چرکی ناخن که گاه به اطراف سرایت میکند و باعث افتادن ناخن میشود؛ کژدمک؛ کژدمه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
pointer
-
جستوجوی دقیق
-
عقربک
لغتنامه دهخدا
عقربک . [ ع َ رَ ب َ ] (اِ مصغر) مصغر عقرب . عقرب خرد. و رجوع به عقرب شود. || قرحه ٔ سخت دردناک که در گوشه ٔ ناخن پدید آید. مرضی در گوشه ٔ ناخن . (یادداشت مرحوم دهخدا). کرمیک . (مهذب الاسماء). کژدمه . کژدمک . گوشه . داحوس . داحس . ناخن پال . ناخن خوا...
-
عقربک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] 'aqrabak ۱. =عقربه۲۲. (پزشکی) زخم و ورم دردناکی که در سر انگشت پیدا میشود؛ التهاب حاد و چرکی ناخن که گاه به اطراف سرایت میکند و باعث افتادن ناخن میشود؛ کژدمک؛ کژدمه.
-
عقربک
لهجه و گویش تهرانی
ورم چرکی گوشه ناخن
-
جستوجو در متن
-
gnomons
دیکشنری انگلیسی به فارسی
gnomons، شاخص، شرعیات، عقربک، عقربه
-
gnomon
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گنومون، شاخص، شرعیات، عقربک، عقربه
-
کژدمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) [قدیمی] každome زخم و ورمی دردناک در ناحیۀ بیخ ناخن؛ عقربک.
-
felons
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جنایتکاران، جنایت کار، گناهکار، جانی، بزهکار، عقربک
-
felon
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جنایتکار، جنایت کار، گناهکار، جانی، بزهکار، عقربک
-
دقیقه شمار
لغتنامه دهخدا
دقیقه شمار. [ دَقی ق َ / ق ِ ش ُ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) دقیقه شمارنده . شمارنده ٔ دقیقه . آنکه یا آنچه دقیقه ها را بشمارد. || عقربک در ساعت که دقیقه ها را معلوم کند. (یادداشت مرحوم دهخدا). عقربه ٔ بزرگ . در مقابل عقربک ساعت شمار یعنی عقربه ٔ کوچک . و...
-
عقربه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] 'aqrabe هریک از میلههای روی صفحۀ ساعت که ثانیه، دقیقه، و ساعت را نشان میدهد؛ عقربک.
-
ساعت
لغتنامه دهخدا
ساعت . [ ع َ ] (ع اِ) (گل ...) گلی است از تیره ٔ گل آویز و علت تسمیه ٔ آن این است که پرچمهای آن شبیه عقربک ساعت است .
-
سال شمار
لغتنامه دهخدا
سال شمار. [ ش ُ / ش َ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) نوعی عقربک در بعض از ساعتها. رجوع بسال شماری شود.
-
ماه شمار
لغتنامه دهخدا
ماه شمار. [ ش ِ / ش ُ ] (نف مرکب ) شمارنده ٔ ماه . نشان دهنده ٔ ماههای سال : عقربک ماه شمار (در ساعت ) .
-
ثانیه شمار
لغتنامه دهخدا
ثانیه شمار. [ ی َ / ی ِ ش ُ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) عقربک خرد که ثانیه های دقیقه را در دستگاه ساعت معلوم کند.