کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عقدة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عقده گشا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] 'oqdeqošā ۱. آنکه یا آنچه گرهی را میگشاید؛ آن که مشکلی را حل میکند؛ گرهگشا؛ مشکلگشا.۲. (موسیقی) گوشهای در دستگاه شور.
-
عقده روحی
دیکشنری فارسی به عربی
هوس
-
عقده ای
دیکشنری فارسی به عربی
استحواذي , عقدي
-
ایجاد عقده روحی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
توجس
-
عقده و حسادت
فرهنگ گنجواژه
صفات مذموم.
-
واژههای همآوا
-
عقدت
لغتنامه دهخدا
عقدت . [ ع ُ دَ ] (ع اِ) عقدة. عقده . گره . هر چیز مشکل و دشوار. (ناظم الاطباء). رجوع به عقدة و عقده شود.
-
اقدة
لغتنامه دهخدا
اقدة. [ اَ ق ِدْ دَ ] (ع اِ) ج ِ قَدّ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به قد شود. || ج ِ قِدَّة. (از اقرب الموارد). رجوع به قِدَّة شود.
-
اقدة
لغتنامه دهخدا
اقدة. [ اَ ق ُدْ دَ ] (ع اِ) ج ِ قَدّ. (اقرب الموارد). رجوع به شود.
-
عُقْدَةُ
فرهنگ واژگان قرآن
گره (اين کلمه از ماده ( ع - ق - د ) است که به معناي بستن است ، و در اين آيه ، علقه زناشوئي به گرهي تشبيه شده که دو تا ريسمان را به هم متصل ميکند ، به طوري که آن دو را يک ريسمان ( البته بلندتر) ميسازد ، گوئي حبالة و ريسمان نکاح هم دو نفر انسان يعني ز...
-
عَقَدَتْ
فرهنگ واژگان قرآن
گره زد (اگر در عبارت "وَﭐلَّذِينَ عَقَدَتْ أَيْمَانُکُمْ " از زن و شوهر تعبير کرد به الذين عقدت ايمانکم - آنهايي که دست شما را گره زده ، در حقيقت کنايه است چون در عرب رسم اين بود وقتي با يکديگر معامله و يا معاهدهاي ميکردند ، در آخر براي اين که اعلام ...
-
جستوجو در متن
-
عقدت
لغتنامه دهخدا
عقدت . [ ع ُ دَ ] (ع اِ) عقدة. عقده . گره . هر چیز مشکل و دشوار. (ناظم الاطباء). رجوع به عقدة و عقده شود.
-
عقدةالذنب
لغتنامه دهخدا
عقدةالذنب . [ ع ُ دَ تُذْ ذَ ن َ ] (اِخ ) عقده ٔ ذنب . رجوع به عقده ٔ ذنب و عقدة و عقده و عقدتین شود.
-
عقدةالرأس
لغتنامه دهخدا
عقدةالرأس . [ ع ُ دَ تُرْ رَءْس ْ ] (اِخ ) عقده ٔ رأس . رجوع به عقده ٔ رأس و عقدة و عقده و عقدتین شود.
-
کمپلکس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فرانسوی: complexe] ‹کنپلکس› (روانشناسی) komp[e]leks عقده.