کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عقب افتاده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عقب افتاده
/'aqab[']oftāde/
معنی
۱. آنکه در کسبوکار یا علموهنر از دیگران عقبمانده باشد.
۲. (روانشناسی) = عقبمانده
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
backwater, belated, delinquent, feebleminded, overdue, underdeveloped, wallydrag
-
جستوجوی دقیق
-
عقب افتاده
لغتنامه دهخدا
عقب افتاده . [ ع َ ق َ اُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آنکه در کارها از دیگران عقب مانده باشد. دنبال افتاده . (فرهنگ فارسی معین ).
-
عقب افتاده
فرهنگ فارسی معین
( ~ . اُ دِ) [ ع - فا. ] (ص مف .) 1 - کسی که در انجام کار یا کسب دانش از دیگران عقب تر باشد. 2 - ناقص ، معلول .
-
عقب افتاده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] 'aqab[']oftāde ۱. آنکه در کسبوکار یا علموهنر از دیگران عقبمانده باشد.۲. (روانشناسی) = عقبمانده
-
عقب افتاده
دیکشنری فارسی به عربی
اعق , خلفيا
-
واژههای مشابه
-
rear fender
گِلگیر عقب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] گِلگیری که در عقب بدنۀ خودرو در بالای هریک از چرخهای عقب به بدنه متصل شده است
-
عقب ماندگی
فرهنگ واژههای سره
واپس ماندگ
-
عقب مانده
فرهنگ واژههای سره
واپس مانده
-
عقب نشینی
فرهنگ واژههای سره
واپس نشین
-
عقب افتادن
لغتنامه دهخدا
عقب افتادن . [ ع َ ق َ اُ دَ ] (مص مرکب ) پس ماندن : عقب افتادن از قافله . || تأخیر کردن درادای چیزی : عقب افتادن مواجب . عقب افتادن مالیات .
-
عقب انداختن
لغتنامه دهخدا
عقب انداختن . [ ع َ ق َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) تعویق انداختن . تعلل کردن . دفعالوقت کردن . سر دواندن .
-
عقب رفتن
لغتنامه دهخدا
عقب رفتن . [ ع َ ق َ رَ ت َ ] (مص مرکب ) پس رفتن . قدم باز پس نهادن . پس کشیدن . || مجازاً، تنزل کردن ، مقابل جلو رفتن ، ترقی کردن .
-
عقب زدن
لغتنامه دهخدا
عقب زدن . [ ع َ ق َ زَ دَ ] (مص مرکب ) به پس راندن : عقب زدن اتومبیل و درشکه و غیره . || در اصطلاح عامیانه ، منصرف شدن از معامله و فسخ تصمیم کردن . توزدن . (فرهنگ لغات عامیانه ).
-
عقب کشیدن
لغتنامه دهخدا
عقب کشیدن . [ع َ ق َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) عقب رفتن . پس رفتن . قدم باز پس نهادن . || عقب بردن . پس بردن .
-
عقب ماندن
لغتنامه دهخدا
عقب ماندن . [ ع َ ق َ دَ ] (مص مرکب ) عقب افتادن . پس ماندن .