کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عقبه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عقبه
/'aqabe/
معنی
راه دشوار در بالای کوه؛ راه سخت کوهستانی؛ گردنه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پیآمد، دنباله، نتیجه
۲. دشوار، سخت،
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عقبه
واژگان مترادف و متضاد
۱. پیآمد، دنباله، نتیجه ۲. دشوار، سخت،
-
عقبه
فرهنگ فارسی معین
(عَ قَ بِ) [ ع . عقبة ] (اِ.) 1 - گردنه ، راه سخت کوهستانی . 2 - کنایه از: کار سخت و دشوار. ج . عقبات .
-
عقبه
فرهنگ فارسی معین
(عُ قْ بَ) [ ع . عقبة ] (اِ.) 1 - نوبت . 2 - باقی - مانده هر چیزی .
-
عقبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عقبَة، جمع: عِقاب و عقبات] (جغرافیا) 'aqabe راه دشوار در بالای کوه؛ راه سخت کوهستانی؛ گردنه.
-
عقبه
دیکشنری فارسی به عربی
تکملة
-
عقبه
واژهنامه آزاد
ماندۀ چیزی را گویند.
-
واژههای مشابه
-
عقبة
لغتنامه دهخدا
عقبة. [ ع َ ب َ ] (ع اِ) برگ سبز که پس برگ خشک برآید. || نوعی از جامه های نگارین هودج . (منتهی الارب ) عِقْبة. رجوع به عِقبة شود.
-
عقبة
لغتنامه دهخدا
عقبة. [ ع َ ق َ ب َ ] (اِخ ) پز منی . (منتهی الارب ). عقبه ای است بین منی و مکه و فاصله ٔ آن تا مکه در حدود دو میل است . در آنجا مسجدی است که از آن رمی جمره ٔ عقبه میشود. در سال یازدهم بعثت ، پیغمبر اسلام (ص ) در این عقبه با شش تن از قبیله ٔ «اوس » ب...
-
عقبة
لغتنامه دهخدا
عقبة. [ ع َ ق َ ب َ ] (اِخ )خلیج باریکی است در شمال بحر احمر و جنوب شرقی شبه جزیره ٔ سینا، که در انتهای آن یعنی شمالی ترین نقطه ٔ آن بندر کوچک عقبه قرار دارد و آن امروز جزو کشور هاشمی اردن است . (فرهنگ فارسی معین ). || نام بندری کوچک در انتهای خلیج ع...
-
عقبة
لغتنامه دهخدا
عقبة. [ ع َ ق َ ب َ ] (اِخ )نام چند ناحیه است ، از آن جمله محله ای است در ماوراء نهر عیسی نزدیک دجله ٔ بغداد. (از معجم البلدان ).- عقبةالرکاب ؛ عقبه ای است در نزدیکی نهاوند. و وجه تسمیه ٔ آن این است که سپاه اسلام چون آهنگ نهاوند کرد در این عقبه سوار...
-
عقبة
لغتنامه دهخدا
عقبة. [ ع َ ق َ ب َ ] (ع اِ) واحد عَقَب . (از اقرب الموارد). پی که از آن زه سازند و ریسمان تابند. ج ، عَقَب . (منتهی الارب ). و رجوع به عَقَب شود. || جای دشوار برآمدن بر کوه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). راه دشوار در کوه . (غیاث اللغات ). گریوه...
-
عقبة
لغتنامه دهخدا
عقبة. [ ع ِ ب َ ] (ع اِ) جامه های نگارین هودج . (منتهی الارب ). عَقَبة. و رجوع به عقبة شود. || در ماه یک مرتبه کردن کاری را، گویند مایفعل ذلک اًلا عقبة؛ یعنی هر ماه یک بار آن کار را می کند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، عِقَب . (اقرب الموا...
-
عقبة
لغتنامه دهخدا
عقبة. [ ع ُ ب َ ] (اِخ ) ابن ابان بن ذکوان بن امیةبن عبدشمس ، مکنی به ابوالولید و مشهور به ابن ابی مُعَیط. از پیشروان قریش در جاهلیت . در آغاز ظهور اسلام ، مسلمانان را آزار بسیار رساند و در غزوه ٔ بدر بدست مسلمین اسیر گشت و به دار آویخته شد. و وی نخس...
-
عقبة
لغتنامه دهخدا
عقبة. [ ع ُ ب َ ] (اِخ ) ابن ابی الصهباء باهلی . تابعی است . رجوع به ابوخریم شود.