کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عقال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عقال
/'eqāl/
معنی
۱. بندی که اعراب کوفیه را با آن به سر خود میبندند.
۲. [قدیمی] زانوبند شتر؛ ریسمانی که با آن زانوی شتر را میبندند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
headband
-
جستوجوی دقیق
-
عقال
لغتنامه دهخدا
عقال . [ ع َق ْ قا ] (اِخ ) ابن شیة، مکنی به ابوشیطم . محدث است . (از منتهی الارب ).
-
عقال
لغتنامه دهخدا
عقال . [ ع ِ ] (ع اِ) شتر ماده ٔ نوجوان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || زکات یک سال از شتران و گوسپندان . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد): أدیت ُ عقال السنة؛ صدقه ٔ سال را پرداختم و «مصدق » هرگاه عین شتر را بگیرد گویند «أخذ عقالا» و اگر ...
-
عقال
لغتنامه دهخدا
عقال . [ ع ُق ْ قا ] (اِخ ) نام اسب حوطبن ابی جابر است ، و آن را «ذوعقال » نیز نوشته اند. (از منتهی الارب ).
-
عقال
لغتنامه دهخدا
عقال . [ ع ُق قا ] (ع ص ، اِ) ج ِ عاقِل .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). خردمندان : دل ای حکیم بر این معبر هلاک مبندکه اعتمادنکردند بر جهان عقال .سعدی .
-
عقال
فرهنگ فارسی معین
(عِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - ریسمانی که با آن زانوی شتر را می بندند. 2 - رشته ای که مردان عرب دور سر می بندند.
-
عقال
دیکشنری عربی به فارسی
لنگيدن , شليدن , لنگ لنگان راه رفتن , دست وپاي کسي را بستن , مانع حرکت شدن , زنجير , پابند
-
عقال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'eqāl ۱. بندی که اعراب کوفیه را با آن به سر خود میبندند.۲. [قدیمی] زانوبند شتر؛ ریسمانی که با آن زانوی شتر را میبندند.
-
واژههای همآوا
-
آغال
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ آغالیدن) [قدیمی] 'āqāl ۱. = آغالیدن۲. آغالنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): بدآغال، مردآغال.۳. (اسم مصدر) تحریک؛ آغالش.
-
آغال
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) نک آغل .
-
آغال
لغتنامه دهخدا
آغال . (اِ) آغِل . || خانه ٔ زنبوران . زنبورخانه . || خانه ٔ پشه و امثال آن . || آغاز و ابتدا.
-
آغال
لغتنامه دهخدا
آغال . (اِ) آغار. اُغُر.- بدآغال ؛ بداُغُر. بدآغار : چون کلاژه همه دزدندو رباینده چو خادهمه چون بوم بدآغال و چو دمنه محتال .معروفی .
-
آغال
لغتنامه دهخدا
آغال . (اِمص ) آغالش : ترک آغال و فتنه سازی کن جامه ٔ خُلق خود نمازی کن .؟
-
آغال
لغتنامه دهخدا
آغال . (نف مرخم ) در کلمات مرکبه مانند مرگ آغال و بدآغال ، مخفف آغالنده است : ز روی تیغ تو اندر دو چشم دشمن تودهان گشاده نماید نهنگ مرگ آغال .ازرقی .
-
آقال
لغتنامه دهخدا
آقال . (اِ) مصحف آخال . داس و دلوس . خاش و خماش . سَقط. افکندنی . بکارنیامدنی .