کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عقاق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عقاق
لغتنامه دهخدا
عقاق . [ ع َ / ع ِ ] (ع مص ) باردار گردیدن شتر ماده . (از منتهی الارب ). باردار گردیدن مادیان ، یا باردار نشدن او، از اضداد است . (از اقرب الموارد). عَقَق .
-
عقاق
لغتنامه دهخدا
عقاق . [ ع َ ق ِ ] (ع اِ) اسم است عقوق را. نافرمانی و آزار پدر ومادر. آزار پدر و مادر. (از منتهی الارب ). اسم است «عقوق » را از والدین ، و آن مبنی بر کسر باشد. (از اقرب الموارد). و رجوع به عقوق شود. || بار شکم ناقه . (منتهی الارب ). حمل . (اقرب الموا...
-
عقاق
لغتنامه دهخدا
عقاق . [ ع ِ ] (ع اِ) بار شکم ناقه . (منتهی الارب ). حمل . (اقرب الموارد). عَقاق . و رجوع به عَقاق شود. || ج ِ عُقُق که آن نیز جمع عَقوق است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عقوق و عقق شود.
-
عقاق
لغتنامه دهخدا
عقاق . [ ع ُ ] (ع ص ) ماء عقاق ؛ آب تلخ و شور. (منتهی الارب ). آب تلخ . (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
عقعق
لغتنامه دهخدا
عقعق . [ ع َ ع َ ] (ع اِ) مرغی است ابلق از نوع غراب ، آوازش عین قاف است ، به فارسی عکه نامندش . حرام است در صحیح مانند غراب . و اگر دماغ آن را بر پنبه طلا کنند و بر زخم تیرنهند پیکان تیر به آسانی بیرون آید. (منتهی الارب ). طائری است سیاه و تیزپرواز، ...
-
عقعق
فرهنگ فارسی معین
(عَ عَ) [ ع . ] (اِ.) عکُه ، زاغ .
-
اغ اغ
لغتنامه دهخدا
اغ اغ . [ اُ اُ ] (اِ صوت ) آوازی که در گلو بگردد در وقت غرغره کردن و مانند آن . (آنندراج ). آوازی که در گلو از قرقره کردن پدید آید. (ناظم الاطباء):بود تکرار نیت در وضویت کشی در آب تا صد بار رویت کنی از غسل تا خود را نمازی نوای اُغ اُغ را کوک سازی . ...
-
عقعق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] 'aq'aq پرندهای شبیه کلاغ با پرهای سیاهوسفید؛ عکعک؛ عکه؛ کسک؛ شک؛ کلاژه؛ غلبه؛ غلپه؛ زاغپیسه؛ کلاغپیسه.
-
جستوجو در متن
-
عقق
لغتنامه دهخدا
عقق . [ ع َ ق َ ] (ع مص ) باردار گردیدن ، و باردار نگردیدن ، از اضداد است . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). عَقاق . عِقاق . رجوع به عقاق شود. || شکافته شدن . (از اقرب الموارد). کفته شدن . (منتهی الارب ).
-
عقق
لغتنامه دهخدا
عقق . [ ع َ ق َ ] (ع اِ) آزارده پدر و مادر. || بار شکم . (منتهی الارب ). حمل . (اقرب الموارد). عَقاق . و رجوع به عقاق شود. || (اِمص ) نافرمانی . || کفتگی . (منتهی الارب ).
-
اسپ نمه
لغتنامه دهخدا
اسپ نمه . [ اَ ن َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) برگستوان . عقاق . (مؤید الفضلاء).
-
عقق
لغتنامه دهخدا
عقق . [ ع ُ ق ُ ] (ع ص ، اِ) ناقه ٔ باردار. ج ، عِقاق . || ج ِ عَقوق . (منتهی الارب ). ج ِ عقوق ، و جمع آن عِقاق است .(از اقرب الموارد). || بمعنی عُقَق و عاق . رجوع به عُقَق شود. || دشمنان دور. || قطعکنندگان صله ٔ رحم . (از اقرب الموارد).
-
عقوق
لغتنامه دهخدا
عقوق . [ ع ُ ] (ع مص ) باردار گردیدن شتر ماده .عقاق . و رجوع به عقاق شود. || آزردن پدر را. (از منتهی الارب ). نافرمانی کردن کسی را که حق او بر تو واجب باشد. (المصادر زوزنی ) (از تاج المصادر بیهقی ). نافرمانبرداری کردن مادر و پدر را و کسی را که حق او ...