کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عقارات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عقارات
لغتنامه دهخدا
عقارات . [ ع َ ] (ع اِ)ج ِ عَقار. (از اقرب الموارد). رجوع به عَقار شود.
-
جستوجو در متن
-
عقار
فرهنگ فارسی معین
(عَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - اسباب و اثاث خانه . 2 - مِلک و زمین زراعتی . ج . عقارات .
-
تخارج
لغتنامه دهخدا
تخارج . [ ت َ رُ ] (ع مص ) نفقه بیرون کردن هر یک را از همراهان و یاران بقدر یکدیگر. (آنندراج ). تناهد. (اقرب الموارد)(قطر المحیط). || گرفتن بعض شرکاء خانه ٔ مبنی را و بعض شرکاء زمین را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). گرفتن بعضی شریکها خانه ٔ بناشده را و ...
-
مژد
لغتنامه دهخدا
مژد. [ م ُ ] (اِ) به معنی مزداست که اجرت کار کردن باشد. (آنندراج ) : ز قیصر ترا مژد بسیار بادمسیحا روان ورا یار باد. فردوسی .مزد. رجوع به مزد شود.- به مژد فرادادن ؛ به مزد دادن . به اجرت دادن . دادن چیزی یا وسیله ای را برای انجام کاری در برابر دریاف...
-
عقار
لغتنامه دهخدا
عقار. [ ع َ ](ع اِ) زمین و آب و مانند آن . (منتهی الارب ). زمین . (دهار) (از اقرب الموارد). آب و زمین و زراعت و اراضی و ملک و قریه و خزائن . (آنندراج ). زمین و آب و درخت . (مهذب الاسماء). زمین و درخت و کالا، از این رو شامل منقول نیز می باشد. (از کشاف...
-
خارجه
لغتنامه دهخدا
خارجه . [ رِ ج َ ] (اِخ ) نام مردی بوده است .حکایت است که خارجه یکی از معتبران رؤسا و منعمان کدخدایان اصفهانی بود بسبب آنکه تمامت مال و منال و ضیاع و عقارات بغصب و تعدی از دست او انتزاع نموده بودند در پی رکن الدوله افتاد و مصاحب او روی به ری نهاد تا...
-
کردن
لغتنامه دهخدا
کردن . [ ک َ دَ ] (مص ) ساختن . (یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء). درست کردن . ساختن . ترتیب دادن : و [ به صقلاب ] انگور نیست ولکن انگبین سخت بسیار است نبید و آنچه بدو ماند ازانگبین کنند و خُنب نبیدشان از چوب است و مرد بود که هر سال از آن صد خنب کند. (...